شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس
شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس

پرونده «دادستان انقلاب»استعفا نمی‌دهم؛ برکنارم کنید

پرونده «دادستان انقلاب»استعفا نمی‌دهم؛ برکنارم کنید

شهید اسدالله لاجوردی پس از انقلاب در دو مسئولیت اصلی خدمت کرد که عبارت بود از «دادستانی انقلاب تهران» (حدفاصل سال های 58 تا 63) و نیز ریاست سازمان زندان‌ها (حدفاصل سال‌های 68 تا 76).

او در این دو مقطع، خصوصا در سمت دادستانی مرکز، دست بر روی پرونده‌هایی گذاشت که برخی از آنها جنجالی شد و روش آقای دادستان در برخورد با متهمین نیز به گونه‌ای بود که دشمنی‌های زیادی را علیه او برانگیخت.

در این گزارش، نگاهی کوتاه و گذرا خواهیم داشت به کارنامه شهید سید اسدالله لاجوردی در سال‌های پس از انقلاب تا شهادت وی.

* کمیته استقبال از امام؛ اولین رویارویی با منافقین

در 12 بهمن سال 57، سید اسدالله لاجوردی به همراه دیگر اعضای موتلفه، ازجمله نقش‌آفرینان کمیته استقبال از امام(ره) بود و شاید بتوان گفت اولین جرقه‌های درگیری با سازمان مجاهدین خلق (پس از انقلاب) از همین مقطع کلید خورد.

لاجوردی در طول سال‌های زندان در رژیم شاه، ارتباط و همزیستی زیادی با اعضای سازمان مجاهدین خلق داشت و همین نزدیکی او را متوجه رگه‌های التقاط و انحراف این سازمان کرد تا اینکه در سال 54 و با علنی شدن انحراف سازمان و تغییر مشی آنها به مارکسیسم، این جبهه‌بندی‌ علنی‌تر شد.

اسدالله لاجوردی در میان زندانیان مسلمان، در درگیری با سازمان مجاهدین خلق در درون زندان، جزو شاخص‌ها بود و در این مسیر علی‌رغم نظر برخی از مبارزین و حتی علما، قائل به تساهل و تسامح با آنها نبود به گونه‌ای که این درگیری و موضع‌گیری‌های سفت و سخت، موجب دشمنی اعضای سازمان با لاجوردی و بایکوت کامل او شد.

سازمان مجاهدین خلق بعد از پیروزی انقلاب، تمام تلاش خود را برای در دست گرفتن مناصب عمده حکومت به کار گرفت اما این تلاش‌ها جز در موارد بسیار محدود، از همان کمیته استقبال از امام در 12 بهمن با شکست روبرو شد و یکی از مهمترین عوامل این ناکامی لاجوردی و دوستانش بودند.

* حضور در مدرسه رفاه

با ورود امام خمینی به کشور، اولین محل برای اسقرار ایشان در خیابان ایران و مدرسه رفاه، در نظر گرفته شد.

این مدرسه در واقع مرکز انقلابیون بود و با استقرار امام خمینی(ره) در آنجا، به کانون اصلی هدایت انقلاب و حضور مبارزین تبدیل شد.

مدرسه رفاه چند کلاس و یک طبقه زیر زمین داشت و وقتی دستگیری سران طاغوت آغاز شد، برخی از آنها را در همین مدرسه نگهداری کرده و پس از محاکمه، در پشت بام همانجا اعدام کردند که از جمله آنها می‌توان به «رحیمی» فرماندار نظامی تهران، «ناجی» فرماندار نظامی اصفهان، «خسرو داد» فرمانده هوانیروز و «نصیری» رییس سابق ساواک اشاره کرد.

لاجوردی در جریان فعالیت مدرسه رفاه، در آنجا حضور داشت و در مقطعی حراست از سران دستگیر شده را به همراه دیگر دوستانش برعهده گرفت.


در کنار شهید محمد منتظری

* دعوت به دادستانی برای پرونده فرقان

سید اسدالله لاجوردی مغازه پارچه فروشی داشت و در بازار تهران مشغول به کار بود تا اینکه ماجرای تشکیل گروه تروریستی فرقان پیش آمد.

فرقان اولین گروه تروریستی بعد از انقلاب بود که دست به اسلحه برد. اعضای آن را تعدادی از جوانان به ظاهر مذهبی تشکیل داده بودند که درکی انحرافی از آموزه‌های دینی و قرآنی داشتند و تحت تاثیر این انحرافات شخصیت‌های موثری نظیر مطهری، قرنی، مفتح، عراقی و چند نفر دیگر را ترور کردند.

با ترور این شخصیت‌ها، برخورد با این گروه تروریستی در دستور کار نظام قرار گرفت و لاجوردی به عنوان دادستان پرونده در نظر گرفته شد.

«ما برای انتخاب دادستان، با آقای ناطق مشورت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که باید فردی زندان کشیده و آشنا با تفکر گروهک‌های گوناگون سیاسی باشد. وقتی به این نتیجه رسیدیم که شهید لاجوردی فرد مناسبی است، موضوع را با شهید قدوسی در میان گذاشتیم و ایشان هم تأیید کردند، سپس در معیت آقای ناطق به مغازه آقای لاجوردی در بازار رفتیم. ایشان روسری فروشی داشت و از دیدن ما خیلی تعجب کرد. وقتی پیشنهاد ما را شنید، مهلت خواست تا فکر کند و پس از استخاره، جواب ما را بدهد. فردا صبح به من تلفن زد که می‌آیم.» (گفتگو با حمیدرضا نقاشیان از اعضای اصلی گروه مقابله با فرقان)

پرونده فرقان در کمترین زمان بسته و سران اصلی و عاملین تروریست آن اعدام شدند و این یکی از اولین نقاط درخشان کارنامه لاجوردی در سیستم قضایی انقلاب بود.

اعضای فرقان عموماً جوانان کم سن و سالی بودند که بسیاری از آنها از طریق صحبت با بازجوها و جلسات با افرادی نظیر لاجوردی، ضمن ابراز پشیمانی از گذشته خود، به آغوش نظام برگشته و بسیاری از آنها در مراکز مختلف مشغول به کار شدند و برخی نیز در جبهه‌های دفاع مقدس به شهادت رسیدند.

* دادستانی مرکز با پیشنهاد شهید بهشتی

با انتصاب آیت‌الله قدوسی به دادستانی انقلاب کل کشور و با پیشنهاد شهید آیت‌الله بهشتی رئیس دستگاه قضایی، سید اسدالله لاجوردی که مدت کوتاهی را به عنوان مسئول حفاظت دادستانی مشغول به کار بود، در تاریخ 20 آبان 58 به دادستانی انقلاب مرکز (تهران) منصوب شد.


حکم انتصاب به دادستانی انقلاب تهران

* نبرد تمام عیار با منافقین

او با سازماندهی دادستانی تهران و ایجاد شعبات مختلف، بلافاصله برخورد با گروهک‌های معاند را که حالا بسیاری از آنها دست به اسلحه برده بودند، آغاز کرد که مهمترین آنها «سازمان مجاهدین خلق» بود.

با ورود این سازمان به فاز درگیری‌ مسلحانه در 30 خرداد سال 60، برخوردها با منافقین شدت گرفت و این روند در تابستان همان سال و پس از انفجار ساختمان حزب جمهوری (شهادت شهید بهشتی و 72 تن از یاران امام) و انفجار دفتر نخست وزیری (شهادت شهیدان رجایی و باهنر) به اوج خود رسید.

«هرکس پس از 30 خرداد دستگیر بشود و هنوز با سازمان همکاری کند، معنایش این است که با یک سازمان تروریستی برانداز همکاری داشته است... هرکس به این جریان کمک مالی بکند، اعلامیه‌هایشان را پخش کند، خانه تیمی برایشان تهیه بکند، ماشین در اختیارشان بگذارد، اسلحه تهیه کند، به هر نحوی به این سازمان کمک کند، از نظر ما و از نظر هر انسان عاقلی مجرم است و باید دستگیر شود.» (مصاحبه شهید لاجوردی با گروه خانواده رادیو در تاریخ 11/9/1360)

* دشمنی‌ها آغاز می‌شود

زندان اوین مملو از افراد بازداشتی بود و دادستانی تهران نیز در اوین قرار داشت.

کار به صورت شبانه‌روزی انجام می‌شد و بسیاری از متهمین تحت بازجویی قرار گرفتند و این آغاز دشمنی‌ها با لاجوردی بود.

او که به ساده زیستی و سخت‌گیری و دقت در کار شهرت داشت، در شرایطی که فرزندان و آشنایان بسیاری از مقامات به عضویت در سازمان مجاهدین درآمده بودند، سفارش هیچکس را نمی‌پذیرفت و اعتقاد داشت باید با این سازمان به صورت محکم برخورد شود.

برخورد دادستان تهران علی‌رغم سخت‌گیری‌اش بر مسلحین معاند، با اعضای رده‌های پایین و افرادی که جرم کمتری داشتند، متفاوت بود.

لاجوردی خود درباره نحوه مقابله با این گروهک‌ها و اعضای آن‌ها می‌گوید:

«ما در اسلام کسانی را که علیه مردم حرکت کنند به دو دسته تقسیم می‌کنیم. یک دسته کسانی هستند که با سلاح به منافع مردم حمله می‌کنند. یک دسته آنهایی هستند که مبارزه شان علیه مردم همراه با اسلحه نیست. اینها احکامشان در اسلام فرق می‌کند. آن کس که اسلحه به دست می‌گیرد و علیه منافع مردم حرکت می‌کند، صرفا باید پاسخش را گفت تا زمانی که اسلحه اش را زمین بگذارد و دست از حرکت‌های آدم کشانه بردارد. وقتی چنین شد، از نظر ما دیگر فرقی نمی‌کند که آن کس که اسلحه برداشته مسلمان است یا غیر مسلمان.»(مصاحبه با خبرنگار آلمانی در تاریخ 6/2/1361)

* بیت منتظری علیه دادستان

با نفوذ منافقین در بیت افرادی نظیر آیت‌الله منتظری و جوسازی‌های آنها مبنی بر وجود شکنجه در زندان‌ها، آیت‌الله منتظری که از طرف امام اختیار عفو زندانی‌ها را نیز برعهده داشت، به یکی از مخالفین آقای دادستان تبدیل شد و حتی گواهی فرزندش [شهید محمد منتظری] نیز برای آیت‌الله مسموع واقع نشد.

مرحوم احمد قدیریان معاون لاجوردی در دادستانی در این باره گفته است:

«ما با اعضای دادستانی به دیدار آقای منتظری که آن موقع قائم‌مقام رهبری بودند رفتیم. به منزل ایشان وارد شدیم. هادی هاشمی، برادر مهدی هاشمی معدوم آنجا نشسته بود... ایشان بدون مقدمه شروع کرد به حمله کردن به همه بچه‌ها و حمله‌اش هم به نحوی بود که حالت هجمه و بعضا اهانت داشت.

این بزرگوار (شهید لاجوردی) هیچ چیز نگفت...

بعضی از دوستان اشاره می‌کردند که یک بحثی بشود، اما ایشان اجازه نداد.» (ویژه‌نامه حمایت، گفتگو با حاج احمد قدیریان)

علت اصلی درگیری بیت آیت‌الله منتظری با لاجوردی به قضیه برخورد او با سید مهدی هاشمی برادر داماد آیت‌الله منتظری برمی‌گشت و یکی از مصادیق مهم دیگر، واکنش لاجوردی به ماجرای آزادی یکی از اعضای رده بالای «پیکار» یعنی «نوشین نفیسی» بود.

نوشین نفیسی فرزند دکتر ابوتراب نفیسی، پزشک مخصوص آیت‌الله منتظری و از کادرهای ارشد سازمان پیکار بود که اگرچه چند نفر از اعضای زیردست او اعدام شده بودند، ولی خودش با فشار بیت منتظری آزاد شد.

لاجوردی که در آن زمان دادستان مرکز بود، پشت برگه آزادی نوشین نفیسی چنین نوشت: «خدایا تو شاهدی با دیدن این نامه و تبعیض غیرقابل تصور، مرگ خود را از تو خواستم.»

لاجوردی در طول مدت 5 سال دادستانی خود، پرونده‌های دیگری را هم باز کرد که هرکدام از آنها بر حجم دشمنی‌ها با او می‌افزود ازجمله آنها، پرونده مرحوم آیت‌الله لاهوتی و پسرش وحید (از اعضای سازمان منافقین) و پرونده محمدرضا سعادتی از کادرهای ارشد منافقین بود.

* بازرسان در اوین

با گسترده شدن دشمنی‌ها با لاجوردی و نیز فضاسازی‌های سنگین مبنی بر وجود شکنجه‌های سخت در زندان‌ها -خصوصا در اوین- چند گروه برای بازرسی از زندان‌ها تشکیل شد که مهمترین آنها کمیته سه نفره متشکل از «سید هادی خامنه‌ای»، «سید محمود دعایی» و «محمدعلی هادی نجف آبادی» بود.

این افراد گزارش‌های متعددی از وضعیت زندان‌ها تهیه کرده و به اطلاع آیت‌الله منتظری و امام خمینی رساندند.

سال‌ها بعد دو تن از این افراد یعنی هادی خامنه‌ای و محمود دعایی، به طور مختصر به بیان خاطره‌ای در این باره پرداخته و هر دو، «اجبار زندانی‌ها به خواندن سرود» و «ممنوع بودن کشیدن سیگار» را از جمله بدرفتاری‌های با زندانیان در آن مقطع ذکر کرده و مورد دیگری بیان نکردند.

(لازم به ذکر است در تهیه این پرونده هیچکدام از این سه نفر حاضر به انجام گفتگو در این باره نشدند)

محمد مهرآیین مامور شعبه 7 در مقطع دادستانی لاجوردی،‌ درباره برخورد با متهمان می‌گوید:

«شهید لاجوردی، رحمت‌الله علیه، در رابطه با سپمات‌ها یا افراد رده پایین، یک کلاسی در خود زندان تشکیل داده بود. برای آنها در حسینیه‌ی شهید کچویی کلاس می‌گذاشت و با برگزاری جلسات مصاحبه و مذاکره ،‌سعی در تنویر افکار این فریب‌خوردگان داشت. ا و سعی داشت که افراد فریب خورده در زندان دوباره تحت آموزش افراد ورزیده‌ منافقین قرار نگیرند.

سه چهار روز ابتدای سال را مرحوم لاجوردی اجازه می‌داد زندانیان در محوطه‌ زندان با خانواده‌های خود از نزدیک ملاقات کنند. فکر نمی‌کنم چنین شیوه‌‌ای در هیچ جای دنیا اعمال شود. بعضی از متهمان با ضمانت خود ما به مرخصی می‌رفتند.» (آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با محمد مهرآیین)

مرحوم احمد قدیریان نیز عملکرد لاجوردی در برخورد با اعضای گروه فرقان را اینگونه روایت می‌کند:

«لاجوردی در برخورد با جوانانی که دست‌‌شان به خون آلوده نشده بود، انعطاف‌زیادی از خود نشان می‌داد. شب‌ها داخل زندان با آنها جلسه می‌گذاشت، قرآن تفسیر می‌کرد و در نهایت با زحمات او بود که این افراد توبه می‌کردند و انقلابی‌ می‌شدند.» (آرشیو مجمع فرهنگی شهید بهشتی، مصاحبه با احمد قدیریان)

سیف‌الله رفیعی، محافظ شهید  لاجوردی نیز در این خصوص گفته است:

«لاجوردی در مقام یک دادستان با کسانی که به اتهام دشمنی با نظام دستگیر شده بودند، برخوردی پدرانه داشت. احترام خاصی برای آنان قائل بود و با آنکه از سران منافقین تنفر بی‌حد و حصری داشت،‌به جوانان هفده هجده ساله به چشم فریب خورده نگاه می‌کرد.

ساعت‌ها در میان این بچه‌ها می‌نشست و با آنها بحث می‌کرد. برای زندانی‌ها شغل‌هایی مثل نجاری، باغبانی ایجاد می‌کرد و خودش هم پابه‌پای آنها به کار مشغول می‌شد... در ظرف زندانی‌ها،‌از همان غذایی که به آنها می‌دادند، غذا می خورد... رفتار او زندانی‌ها را تحت تاثیر قرار می‌داد. بچه‌ها تواب می‌شدند و به عنوان جهادی در محوطه کار می‌کردند و مثل پروانه دور شهید می‌چرخیدند.» (آرشیو مجمع فرهنگی شهید بهشتی، مصاحبه با سیف‌الله رفیعی)

شورای عالی قضایی، روش و برنامه‌های لاجوردی در بازسازی زندانیان را قبول نداشت و او را که معتقد بود «تا زمان تثبیت نظام باید منافقین و اعضای آن را در زندان نگهداشت» برای آزاد کردن زندانیان گروهکی تحت فشار قرار داد؛ فشاری که البته منشا آن از بیت قائم مقام رهبری بود.

این فشارها مهمترین مانع در مسیر برخورد دادستانی با معاندین نظام محسوب می‌شد به طوری که در یکی از جلسات دیدار با امام خمینی، لاجوردی با گلایه می‌گوید:

«حرکت رو به رشد منافقین و سکوت در برابر آنها، مثل این می ماند که گوشت‌های بدنم را با انبر تکه تکه می‌کنند. هرچه شما بگویید انجام می‌دهم. بگویید سکوت کنم، سکوت می‌کنم و بگویید بروم، می‌روم.» و امام هم فرموده بودند: «اجداد پاک شما در صیانت از اسلام، متحمل خیلی فشارها شدند و سکوت کردند.» (ویژه نامه حمایت، گفتگو با حاج محمدعلی امانی)

* پرونده جنجالی

اما جنجالی‌ترین پرونده‌ای که لاجوردی در دوران دادستانی خود، انگشت روی آن گذاشت و به این واسطه دشمنی‌های زیادی را نیز به جان خرید، موضوع انفجار دفتر نخست وزیری در 8 شهریور سال 60 بود.

در جریان این حادثه، شهیدان رجایی (رئیس‌جمهور)، باهنر (نخست‌وزیر) و وحیددستجردی (رئیس شهربانی) به شهادت رسیدند. طراحی این انفجار با سازمان مجاهدین خلق و عاملیت «مسعود کشمیری» بود.

کشمیری که توانسته بود با نفوذ در میان نیروهای انقلابی به یکی از نزدیک‌ترین یاران شهید رجایی تبدیل شود، در آن زمان دبیری شورایعالی امنیت ملی را برعهده داشت و از طریق افرادی نظیر بهزاد نبوی و حسن کامران وارد نخست وزیری شده بود.

لاجوردی انگشت اصلی اتهام را به سمت این طیف گرفت و تعدادی از آنها ازجمله بهزاد نبوی، خسرو تهرانی و حسن کامران را بازداشت کرد.

او همانطور که در وصیت‌نامه خود نوشت، این افراد (طیفی از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ازجمله سعید حجاریان) را «منافقین جدید» نام نهاد و معتقد بود اینها کسانی هستند که «هم رجایی و باهنر را می‌کشند و هم به سوگشان می‌نشینند، هم با منافقین خلق، پیوند تشکیلاتی و سپس...! برقرار می‌کنند، هم آنان را دستگیر می‌کنند و هم برای آزادیشان و اعطای مقام و مسئولیت بد آنان تلاش می‌کنند...» (متن وصیت‌نامه)

این پرونده نهایتا به نتیجه روشنی نرسید و آخرالامر با دستور حضرت امام مختومه شد.

* استفعا نمی‌دهم، برکنارم کنید

فشارها بر دادستان مرکز روز بروز بیشتر می‌شد و او که از چند ترور منافقین (ازجمله واقعه 8 تیر در اوین که منجر به شهادت محمد کچویی رئیس وقت زندان شد) جان سالم به در برده بود، حالا زیر سخت‌ترین فشارها از طرف طیفی از مقامات و مسئولان نظام قرار داشت و اگرچه به گواه روایاتی -مثل آنچه در صحیفه امام و یا خاطرات هاشمی رفسنجانی آمده- حضرت امام از او حمایت می‌کرد، ولی نهایتاً با فشار شورای عالی قضایی و با این استدلال که «کارهای ایشان به مصلحت نظام نیست»، لاجوردی –که حاضر نبود با توصیه افراد، بنا بر اقتضای شرایط عمل کرده و از قاطعیتش نسبت به محکومین بکاهد- در زمستان سال 63 از سمت دادستانی برکنار و حجت‌الاسلام علی رازینی جایگزین او شد.

نحوه برخورد با او در روند برکناری، خود گویای نوع نگاه شورا به عملکرد دادستان مرکز بود. به طوری که برخلاف رسم رایج، که می‌بایست نامه‌ای خطاب به شخص نوشته شده و در آن ضمن تشکر از زحمات و فعالیت‌های انجام گرفته، حکم جایگزینی را به اطلاع او برسانند، هیچ یک از اینها درباره لاجوردی اجرا نشد.

به گفته مرحوم احمد قدیریان، شورای عالی قضایی، لاجوردی را احضار کرده و ضمن یک برخورد بسیار تند از او خواستند که استعفا بدهد ولی لاجوردی نپذیرفت گفت: «من استعفا نمی‌دهم، من را برکنار کنید.»

لاجوردی البته سمت‌های پیشنهادی را هم که بیشتر جنبه صوری داشت قبول نکرد و به بازار برگشت.

اسدالله بادامچیان در این باره می‌گوید:

«از او پرسیدم مگر چه پستی به تو پیشنهاد داده‌اند؟

گفت: طولانی ترین عنوان و پست بعد از پیروزی انقلاب. اینها به من می گویند بیا و بشو معاون دادستان کل انقلاب اسلامی ایران در امر نظارت بر حسن اجرای احکام صادره از دادگاه‌های جمهوری اسلامی...

من گفتم که از این پست‌های تشریفاتی قبول نمی‌کنم. در ثانی من که خودم دادستان بودم، شما احکام مرا قبول ندارید و اختلاف نظر داریم، حالا می گویید بروم و بر احکام صادره از دادگاه نظارت کنم؟!» (ویژه‌نامه حمایت)

* بازگشت به سیستم قضایی

لاجوردی که در این مدت کاملا از قضایا کناره‌گیری کرده بود، در تاریخ 15 شهریور سال 68 با حکم آیت‌الله محمد یزدی رئیس جدید دستگاه قضایی، به ریاست سازمان زندان‌ها منصوب شد.


حکم انتصاب به ریاست سازمان زندان ها

مراسم معارفه او در همان ماه و در ساختمان عاریه‌ای سازمان زندان‌ها، در ابتدای چهارراه قصر برگزار شد.

در آغاز جلسه، آیت‌الله یزدی رئیس قوه قضائیه و حجت الاسلام اسماعیل شوشتری رئیس پیشین سازمان، هریک چند کلامی سخنرانی کردند و پس از آن نوبت لاجوردی بود. او در میان نگاه‌های کنجکاو حاضران با پیراهن شیری‌رنگ ساخت کارگاه خیاطی اوین، شلوار طوسی و گیوه سفید رنگ تابستانی‌اش، از پله‌های سکوی آمفی تئاتر بالا رفت و در چند جمله کوتاه اظهار کرد: «من آمادگی همکاری با تمامی کسانی که اعتقادی کار می کنند، دارم.» (زندگی و مبارزات شهید اسدالله لاجوردی، غلامعلی پاشازاده)

لاجوردی در مسئولیت جدید دست به اقدامات اصلاحی زیادی زد و سازمان عریض و طویل زندان‌ها را به سازمانی کوچک ولی فعال تبدیل کرد.

نخستین سال خدمت لاجوردی در سازمان زندان‌ها صرف فضاسازی برای انتشار افکار مدیریتی خاص او شد. اقدامات او در وهله نخست به دلیل غیرمرسوم بودن، بازتاب‌های مثبت و منفی زیادی به همراه داشت. برای نمونه لاجوردی مخالف دستگاه عریض و طویل «دربازکن اتاق مدیریت» بود و از نخستین اقداماتش در عرصه نظام اداری، تصمیم‌ او  جهت حذف موانع متعدد دسترسی به ریاست بود.

لاجوردی در اولین جلسه اختصاصی با مدیران ارشد سازمان، شیوه عمل خود را بیان و اعلام کرد: «برای من خطوط سیاسی و جناحی اهمیتی ندارد. من در کار تنها به عملکرد افراد می‌اندیشم.» (لاجوردی از نگاهی دیگر، مظفر الوندی)

 این صراحت لهجه تا حدودی خط مشی آتی او را مشخص کرد.

لاجوردی در عمل، تغییرات مهمی در سازمان زندان‌ها ایجاد کرد از جمله اینکه از آن پس همایش‌های مدیران در محیطی ساده برگزار می‌شد. شعارگویی و تبلیغات جای خود را به کار و عمل دادند. دفاتر عریض و طویل اداری مشمول دستور تعدیل نیرو شد و نخستین آنها دفتر روابط عمومی و تبلیغات بود زیرا لاجوردی عقیده داشت اقدام و عمل صحیح خود بهترین تبلیغ است. جشن‌ها و مهمانی‌های گروهی به طورکلی در سطح ادارات حذف شد، مبلمان‌ها به صندلی‌های ساده و ماشین‌های لوکس مدیران به پیکان تبدیل شدند.

تحولات جدید تنش‌هایی را هم به همراه داشت به خصوص طرح تعدیل نیرو که بازتاب آن به سرعت دامن ادارات کل استان‌ها را گرفت.

از همان روزهای آغازین برخی ادارات کل و استان‌ها، وسایل نقلیه و اتاق‌های مجلل مدیران خود را تغییر دادند و سعی کردند خود را با شرایط جدید تطبیق دهند اما برخی از مدیران هم وقتی اوضاع را مطابق خواست خود نیافتند پیش از آنکه دچار معضل شوند خود از کار کناره گرفتند. (زندگی و مبارزات شهید اسدالله لاجوردی، غلامعلی پاشازاده)


بازدید از وضعیت زندان‌ها

او می‌گفت اگر زندانی ببیند مقام مسئولی که مدام برای آنها از عدالت، جامعه سالم و تهذیب نفس سخن می‌گوید، حتی خوراکش متمایز از آنهاست، چگونه می‌تواند حرف‌های او را قبول داشته باشد؟

«وقتی شما چلوکباب بخورید و زندانی آش، اگر پیغمبر هم باشید، نمی‌توانید روی او تاثیر بگذارید.» (آرشیو مجمع فرهنگی شهید بهشتی، سخنرانی در اداره زندان‌های اصفهان)

به همین دلیل، لاجوردی مقرر کرد غذای همه کارکنان سازمان، حتی ستاد مرکزی مستقر در اوین باید با غذای زندانی یکسان باشد و خودش نیز به رغم ناراحتی های گوارشی، از همان غذا استفاده می‌کرد. حتی برای میهمانانش هم تبعیض قائل نمی‌شد و اگر کسی برای دیدار یا مصاحبه می‌آمد، از او با همان غذای معمولی زندانیان پذیرایی می‌شد. از جمله زمانی که خبرنگاری از اتریش برای مصاحبه با او به ایران آمده بود، از جانب لاجوردی دعوت شد تا ناهار را با هم صرف کنند و خاطرنشان کرد که با همان غذای زندان از او پذیرایی خواهد شد. (آرشیو مجمع فرهنگی شهید بهشتی، مصاحبه با خبرنگار اتریشی)

لاجوردی 8 سال در این مسئولیت ماند و کارهای ماندگاری از خود بر جای گذاشت : درآمدزایی برای زندانیان، سوادآموزی به آنها، آموزش فنی و حرفه‌ای به زندانیان و تدوین منشور زندانبانی. اما بار دیگر با تلاش برخی مخالفینش در زمستان سال 76 از این سمت استعفا داد و به حجره‌اش در بازار برگشت.

* شهادت به دست دشمن دیرینه

سید اسدالله لاجوردی نهایتا در اولین روز شهریور سال 77 وقتی که به همراه برخی از دوستانش در حجره روسری فروشی و پارچه فروشی خود در بازار جعفری تهران مشغول صحبت بود، به دست دو تن از اعضای منافقین به نام های «علی اصغر غضنفرنژاد جلودار» و «علی اکبر اکبری ده بالایی» ترور شد و به شهادت رسید.


پیکر شهید لاجوردی دقایقی بعد از ترور برروی دست مردم در مسجد امام

آقای فاضل از دوستان شهید لاجوردی که خودش در این صحنه حاضر بود، ما وقع را اینگونه روایت می‌کند:

«سرم به عقب پرتاب شد. احساس کردم برای لحظه ای سر در بدن ندارم. ولی سوزش بینی و خونی که روی لباسم می‌ریخت، مرا متوجه حاج آقا کرد. به طرفشان رفتم. گلوله درست در کنار چشم راست و گیجگاه اصابت کرده بود و خون چون چشمه ای فوران داشت. بی درنگ فریاد زدم: «بگیریدش» و دریچه پیشخوان را کنار زده، بیرون دویدم و دنبال منافق که همچنان در حال فرار، اطراف را به رگبار می‌بست تا راهی برای خود بگشاید و من به دنبال آنها فریاد می‌زدم: «مردم بگیریدش». فاصله من و آنها زیاد بود. به داخل مغازه برگشتم. جمعیت از هر طرف به سمت مغازه می‌آمدند... همه کمک کردند تا از روی پیشخوان حاج آقا را به خارج از مغازه انتقال دادند... متوجه شهید اسماعیلی شدم. فکر نمی‌کردم آسیب چندانی دیده باشد. خواستم به او بگویم که کمک کند. دستم را زیر چانه‌اش گرفتم و صورتش را بلند کردم. آرام و بی دغدغه، گویی به خواب عمیقی فرورفته است. سرم را به سینه‌اش چسباندم. سکوت بود و سکوت برای همیشه... آرام با کمک یکی از همکاران مغازه، به زحمت توانستیم شهید رئیس‌اسماعیلی را کف مغازه بخوابانیم. دیگر همه چیز تمام شده بود. اینها همه در یک زمان کوتاه اتفاق افتاد. هنوز صدای رگبار از انتهای بازار می‌آمد.» (زندگی و مبارزات شهید اسدالله لاجوردی، غلامعلی پاشازاده)

لاجوردی در هنگام شهادت 63 سال داشت.


در ماجرای ترور شهید لاجوردی، یکی از دوستان وی به نام رئیس اسماعیلی و یکی از مردم عادی نیز به شهادت رسید.

مطالبی که در این دو گزارش خواندید، مروری گذرا بود بر آنچه پیش و پس از انقلاب بر «سید اسدالله لاجوردی» گذشت.

لاجوردی از معدود شخصیت‌های انقلاب بود که تا آخر عمر در همان سبک و سیاق انقلابی‌اش ماند و هیچگاه در برابر طوفان‌ ناملایمتی‌ها سر خم نکرد.

مرد پولادین انقلاب، تا جایی که توانست -آنطور که اعتقاد داشت- خدمت کرد و هرگز تسلیم اقتضائات روز خود نشد. هرگاه که او را کنار گذاشتند به حجره‌اش در بازار برگشت. نه گلایه ای کرد و نه جنجالی به راه انداخت. تا وقتی بر مسند قدرت بود، به سفارش هیچ کس (حتی مقام بالاتر از خود) درباره هیچ متهمی وقعی ننهاد و سخت‌گیری‌اش بر دشمنان نظام اسلامی به حدی بود که هنوز بعد از گذشت 19 سال از شهادتش، از تیغ تیز دشمنی‌ها در امان نیست.

در بخش‌های بعدی طی چند گفتگو و گزارش، بیشتر به این موضوع خواهیم پرداخت که اسدالله لاجوردی واقعا که بود؟

 منبع: فارس

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد