نمونه اولیه فضاپیمای سرنشیندار ایرانی رونمایی شد + اولین تصاویر
به گزارش خبرنگار دفاعی خبرگزاری تسنیم، حجت الاسلام حسن روحانی رئیسجمهور صبح امروز از نمایشگاه دستاوردهای فضایی بازدید کرد و سپس در مراسم روز فناوری فضایی به سخنرانی پرداخت.
در نمایشگاهی که صبح امروز رئیس جمهور از آن بازدید کرد، برای اولین بار از ماک آپ یک به یک فضاپیمای سرنشیندار ایرانی برای اولین بار رونمایی شد و طبق اخبار منتشره، قرار است که این فضاپیما در سال آینده به مدار زمین پرتاب شود.
در ذیل میتوانید اولین تصاویر از این فضاپیما را مشاهده کنید:
انتهای پیام/
گفتوگو با یک تکتیرانداز زن ایرانی
به گزارش فرهنگ نیوز، این بخشی از خاطرات تنها زن ایرانی امدادگر و تکتیرانداز گروه جنگهای نامنظم شهید چمران است که در گفتوگو با روزنامه قانون مطرح شده است. در این روزنامه آمده است:
دردهایش را میشود در کلامش فهمید، هرچند زخمها، تاولهای شیمیایی، سرفهها و دستگاه اکسیژنش هم حکایتی از درد دارد از مبارزاتش از سالهای پیش از انقلاب و دفاع مقدس میگوید. از همرزم بودنش با شهید چمران و صیاد شیرازی، حسن باقری و شهید همت؛ اما از زمان شهادت شهید چمران که میگوید، بغض راه گلویش را میبندد و اشک میریزد. خودش میگوید وقتی خبر شهادت شهید چمران را شنیدم انگار زینب بودم که داغ برادر دیدم.
از آمدن سرزده رئیسجمهور به منزلش که پرسیدم، گفت: رئیسجمهور هم با شنیدن خاطراتم اشک ریختند.
میگوید بیادعا آمدیم، بدون تعیین مزد کار کردیم و داشتههایمان را صرف انقلاب کردیم و از این معامله راضی هستیم. پس از این نیز با اینکه دارایی و توان جسمی نداریم اما در صورت لزوم سینهخیز هم به میدان مبارزه میرویم.
«امینه وهابزاده» تنها زن ایرانی امدادگر و تکتیرانداز گروه جنگهای نامنظم شهید چمران به دلیل تسلط به زبان عربی در عملیاتهای زیادی دوشادوش مردان مبارز جنگید و اکنون با 75 درصد عارضه شیمیایی روزگارش را با یاد و هم صحبتی با شهدا و رزمندگان میگذراند.
مصاحبه زیر حاصل دیدار و گفتوگویی صمیمی است با این جلوه مقاومت، ایثار و عشق به انقلاب:
از شروع مبارزاتتان بگویید، از کجا و چه زمان فعالیت سیاسی و نظامی خودتان شروع کردید؟
مبارزاتم از عراق شروع شد. از آشنایی با بنتالهدی صدر خواهر شهید صدر، البته با خود شهید صدر هم همکاری داشتیم. پس از آن چند بار دستگیر شدم. آخرینبار به یکی از زندانهای مخصوص مجرمان سیاسی منتقل شدم که تنها زمانی که نهایت جرم سیاسی یک شخص مشخص میشد با چشم و دستان بسته او را به آنجا میبردند.
پلهها را شمردم، 44 - 45 تا بود. چند ساعت بی حرکت مرا نگه داشتند، چراکه گفته بودند با کوچکترین حرکت در چاه میافتی! دو جوان سنیمذهب آنجا بودند که وقتی دیدند بعثیها مرا با آن سن کم سخت شکنجه میکنند، به آنها گفتند شما نمیتوانید با او برخورد کنید، او را به ما بسپارید تا ما حسابی شکنجهاش کنیم! به این ترتیب پروندهام به آن دو جوان سپرده شد. آن زمان حدوداً 13 ساله بودم. آنها مرا به اتاق شکنجه بردند و گفتند هرچه ما فریاد زدیم تو هم ناله و فریاد کن! بعد با اشاره به من فهماندند ما به خانه شما میآییم و به تو خواهیم گفت که چه کنی وقتی آمدند، گفتند تنها راه حل خلاصی شما این است که به ایران بروی تا بتوانی فعالیتت را ادامه دهی! اینها میخواهند تو را تبعید کنند. ایرانیها امام خمینی(س) را دوست دارند. بعد پرسیدند تو چطور نام قائدالاعظم الخمینی را تکرار میکردی و بیشتر شکنجه میشدی؟ با آن شکنجهها ما میلرزیدیم! گفتم من امام خمینی(س) را دوست دارم و شکنجههای سختتر را هم تحمل میکنم.
چه سالی وارد ایران شدید و فعالیت سیاسی را از چه زمانی آغاز کردید؟
در 14 سالگی به ایران تبعید شدم و فعالیتم را در ایران ادامه دادم زمانی که وارد ایران شدم اعلامیه امام خمینی(س) را همراه داشتم. فردی که اعلامیه را در عراق به من داده بود آدرس بازار مسگرها را داد که آنها را تحویل آقایی بدهم. وقتی نزد این فرد رفتم، فارسی نمیدانستم و اعلامیهها را به او دادم. همزمان برای یادگیری زبان فارسی به کلاس رفتم و فعالیت سیاسی را با گروه همین آقا شروع کردم و سپس به حزب شهدای مؤتلفه وارد شدم در عراق ممنوعالتحصیل بودم به ایران که آمدم همزمان درس حوزه را در قم و تهران شروع کردم. در تهران با اساتید مثل آیتالله محقق و خانم بیرقی درس حوزه میخواندم.
استاد از قم میآمد و از ما امتحان میگرفت. از سال 50 که فعالیت سیاسی مشخصی داشتم، بصورت مقطعی، مرتب بازداشت میشدم. در زندان زنان که محل توپخانه بود شش روز تمام توسط آقای تهرانی شکنجه شدم. یک بار به زندانی که آیتالله هاشمیرفسنجانی بود بردند و به آقایان گفتند این خانم همه شما را لو داده است. آقای هاشمی رفسنجانی خیلی ناراحت شدند ولی با ایما و اشاره به آنها فهماندم که دروغ میگویند. در روز پیروزی انقلاب اسلامی در تهران بودم تا اینکه سال 57 غائله کردستان پیش آمد و به همراه شهید چمران به کردستان رفتیم، چون وضعیت خیلی خطرناکی بود بعد از مدتی ما را به تهران برگرداندند.
چه دورههای آموزشی و نظامی در چه پادگانی گذرانده بودید؟
دورههای کامل آموزش نظامی را در پادگان جی و دورههای تکمیلی را در دانشکده افسری گذراندم. دوره تکاوری من برای اینکه به جبهه اعزام شدیم، ناتمام ماند. کار آمدادگری را هم از زمان تظاهرات شروع کردم. زمانه به ما یاد داده بود که باید همه کار بدانیم. خودمان هم تلاش میکردیم همه چیز را یاد بگیریم. مجروحان را در راهپیماییها به بیمارستان میرساندیم و تا آنجا که میتوانستیم وسایل و تجهیزات آمدادی برای بیمارستان و مردم فراهم میکردیم.
چه طور شد که به جبهه رفتید؟
با شروع جنگ تحمیلی به عنوان نیروهای مردمی با گروه 70 نفری از طرف مسجد جامع شهرری به منطقه جنوب رفتم. در آن زمان هنوز بسیج شکل نگرفته بود. به مدت چهار سال در آبادان، خرمشهر، دهلاویه، پادگان حمیدیه، هویزه و مناطق دیگر به عنوان آمدادگر و نیروی نظامی فعالیت داشتم. در منطقه جنوب در ستاد شهید چمران نیز فعالیت داشتم. سپس در مقطعی با شهید همت از جنوب به منطقه غرب رفتم.
چطور شد که مجروح شدید؟ در کدام مناطق و کدام عملیاتها؟
اولین مجروحیت شدید من سال 60 بود. شبیخون رژیم بعث به ایستگاه عملیات آبادان که بسیاری از بچههای رزمنده شهید شدند. آن شب پس از حمله عراقیها، به گروه آمدادی بیسیم زدند که آمبولانس اعزام کنند ولی آمبولانس به مأموریت رفته بود. وقتی هم که آمبولانس آمد راننده آنقدر خسته و زخمی بود که نمیتوانست دوباره اعزام شود؛ برای همین خودم با سرعت سوار آمبولانس شدم و به طرف منطقه به راه افتادم. وقتی به آنجا رسیدم با صحنه تکاندهندهای روبهرو شدم. همه بچهها شهید شده بودند و آنهایی هم که نفس میکشیدند آنقدر خون از بدنشان رفته بود که کاری از دستم برایشان ساخته نبود.
هر طوری بود یکی از مجروحان را سوار آمبولانس کردم. زمانی که در حال انتقال مجروح به آمبولانس بودم یکی از رزمندهها که از گلوله باران عراقیها جان سالم به در برده و تنها کتفش جراحت پیدا کرده بود، خودش را به من رساند و گفت: خواهرم شما به مجروح برسید، من رانندگی میکنم. با وجود اینکه نباید چراغهای آمبولانس را در شب روشن میکرد، برای پیداکردن راه، این کار را انجام داد و با روشن شدن چراغهای آمبولانس، عراقیها متوجه آمبولانس شدند و ما را زیر آتش خمپاره گرفتند. آنقدر آتش زیاد بود که صدای خودم را نمیشنیدم، فقط احساس کردم شکمم میسوزد. وقتی راننده مسیر برگشت را پیدا کرد و آمبولانس را به بیمارستان رساند آنقدر به آمبولانس شلیک شده بود که مجبور شدند برای بیرون آوردنم درِ آمبولانس را اره کنند. در آن حادثه ترکش به شکمم اصابت کرده بود و تمام رودههایم به بیرون ریخته بود. متوجه میشوند که نبض ندارم و فکر میکنند که به شهادت رسیدهام. من را به معراج شهدا بردند و فردای آن روز که شهیدی دیگر را به آنجا میبرند متوجه بخار داخل مُشَما میشوند و من را به بیمارستان پتروشیمی آبادان منتقل میکنند؛ سپس به بیمارستان مصطفی خمینی اعزام شدم. سال 62 هم در فکه در عملیات والفجر یک، شیمیایی شدم و به مدت شش ماه در نقاهتگاه اهواز بودم.
با وجود مجروحیت چرا دوباره به جبهه برگشتید؟
دل کندن از جبهه برایم سخت بود. بعد از بهبود نسبی دوباره به منطقه جنگی برگشتم. در تمام این ایام فرزندم در نزد شوهر و خواهرم بود و وابستگی شدیدی به خواهرم داشت. همسرم در مدت فعالیتهای من هیچ مخالفتی نمیکرد. چهار سال از همسر و فرزندم دور بودم.
چطور شد که تک تیرانداز شدید و شکارچی تانک نام گرفتید؟
در یکی از خطوط عملیاتی، مورد حمله دشمن قرار گرفتیم و ترکشهای گلولههای دشمن هر دو دست رزمنده «آرپیجی زن» را قطع کرد و تانکها شتابان به طرف خاکریز ما هجوم میآوردند در همین حین آرپیجی آماده شلیک را دیدم و آن را برداشتم و به سمت تانک پیشرو دشمن نشان گرفتم. تانک دشمن منهدم شد و رزمندهها همه تکبیر گفتند و خودم از خوشحالی غش کردم. این حرکت باعث شد تا روند پیشروی دشمن کند و نیروهای خودی بتوانند مواضع خود را مستحکم کنند. در آن هنگام با صلوات رزمندهها تشویق شدم و شکارچی تانک نام گرفتم.
چطور شد که شیمیایی شدید؟
در فکه برای رسیدگی به زخمیها، من داشتم پای یکی از این مجروحان را بخیه میزدم که دیدم بیرون همهمه و سر و صدا شده است. رفتم بیرون چادر دیدم فریاد میزنند: شیمیایی... شیمیایی... . در آن زمان ما از لحاظ امکانات در مضیقه بودیم. بخصوص بچههای سپاه که امکانات چندانی نداشتند. ماسک مخصوص شیمیایی هم کم بود. چند وقت قبل از این قضیه یکی از ارتشیها یک ماسک به من داده بود و گفته بود شما که همیشه توی خطی این ماسک نیازت میشود. ماسک را زدم. بعد دیدم یک جوانی را آوردند برای رسیدگی آمدادی که حالش بد بود و وضعیت خوبی نداشت. ماسک هم نداشت، ماسکم را باز کردم و برای او گذاشتم. بعداً در تلویزیون با او همانجا یک مصاحبه کرده بودند و گفت یک خانم آمدادگر اینجا جان مرا نجات داد. حالا سالها از موضوع گذشته و آن آقا شهید شده است و نامههایی را برای دخترش گذاشته است. دخترش که جریان ماسک را فهمیده بود توسط آن نامهها و نشانههایی که پدرش گفته بود آمد و من را پیدا کرد. چند وقت پیش به همراه یک کارگردان تلویزیونی برای شنیدن خاطرات و تهیه یک مستند پیش من آمده بودند.
چطور شد که با شهید چمران آشنا شدید و از کجا با ایشان همراه بودید؟
آشنایی من با شهید چمران به دوران قبل از انقلاب برمیگردد سال 57 که غائله کردستان پیش آمد با شهید چمران و همسرش آشنا شدم و از نیروهای ایشان به حساب میآمدم در پادگانی که الان نامش ولیعصر است مستقر بودیم و از نیروهای ایشان بودم. جنگ که شروع شد با سختی زیاد وارد جبهه شدم و با شهید چمران همراه شدم.
چمران را نمیتوانستی در یک نقطه پیدا کنی. او همه جا بود. حضورش دلگرمی بود برای بچهها. من پس از گذراندن دورههای چریکی در لبنان یک بار او را در جبهه دیدم که از ناحیه پا مجروح شده بود. پس از درمان و پانسمان اولیه با وجود اینکه نیاز به استراحت هم داشت از جایش بلند شد و به طرف خط مقدم رفت. با تمام قوا هم رفت. حضورش در کنار بچهها در خط مقدم هم نقطه اتصال و قوتی بود. هنوز که نجواهایش را میخوانم، دلم آسمانی میشود. شهادت شهید چمران کمر مرا شکست و انگار زینب بودم که داغ برادر دیدم.
با کدام یک از فرماندههای بزرگ همرزم بودید؟
با شهید همت همرزم بودم و یک جمله به یادماندنی از ایشان دارم که بعد از عملیاتها میگفت: «اسبها را زین کنید». منظورش از اسبها را زین کنید، همان آمبولانسها بودند. ما هم به سرعت آمبولانسها را برای نجات مجروحان آماده میکردیم. در عملیات شکست حصر آبادان هم با شهید صیاد شیرازی همرزم بودم قرار بود با دو پرستار خانم که از آبادان آمده بودند در این عملیات شرکت کنیم. شهید صیاد شیرازی آن روز به ما گفت: شما شغل حضرت زهرا(س) را دارید و امیدوارم ایشان را الگوی خودتان قرار دهید و این کار را تا به آخر ادامه بدهید.
گویا با شهید دستغیب هم همرزم بودید. خاطرهای اگر از آن شهید بزرگوار دارید بفرمایید؟
در اوایل اشغال خرمشهر، پشت مسجد جامع مجروحان را مداوا میکردیم، غذا میپختیم، ملحفه و لباسهای رزمندهها را میشستیم؛ دخترهای خرمشهری هم با اعزامیهای همراه بودند. آیتالله دستغیب کامیونهایی از مواد غذایی را به جبهه میفرستاد و خودش نیز به ماهشهر میآمد؛ من از مواد غذایی که به جبهه میآوردند، نمیخوردم و میگفتم «بیتالمال است». برای رفع گرسنگی میرفتم و بیسکویت میخریدم.
وقتی آیتالله دستغیب به حوالی دارخوین و شادگان آمدند، یکی از دوستان این موضوع را به وی گفت؛ شهید دستغیب پیام دادند که به دیدنشان بروم، وی یک بسته نان و پنیر و کاهو داد و گفت: «دخترم به جان مادرم زهرا(س) اینها از بیتالمال نیست و از نذرهایی است که به من میدهند، اینها را آوردم تا بخورید. بخور تا بتوانی بعدها غذای جبهه را بخوری. شما عین رزمنده هستید. هرچه به رزمنده میرسد به شما هم میرسد.»
من که برای شهادت به جبهه رفته بودم، به شهید دستغیب گفتم: جان مادرت زهرا(س) دعا کنید من شهید شوم. وی گفت: دخترم شما اینجا آمدهاید؛ اگر شهید نشوید، ثواب شهید را میبرید. شما اینجا اجر شهید را دارید؛ از خدا بخواهید که بمانید و به اسلام خدمت کنید. بعد از آن حرفهای شهید دستغیب گفتم: خدایا راضیام به رضایت و من مجروح شدم و شهید دستغیب هم با شهادتش، سعادتمند شد.
پس از سالها مبارزه و تحمل سختیها آیا به خواستههایتان رسیدید؟
شخصاً به خواستههایم رسیدهام و آنان که هم عقیده با من بودند نیز اعلام کردهاند که به خواستههای انقلابی خود رسیدهاند. برای مثال ما در زمان طاغوت به دلیل حجاب و چادر خود باید سرزنش تحمل میکردیم و تحقیر میشدیم اما امروز هر زن جوان با افتخار با چادر وارد هر عرصه اجتماع میشود. شاید مبرهن بودن حق حجاب سبب شده تا بعضی اهمیت وجود آن را از یاد ببرند. ما امروز حرف میزنیم فریاد میزنیم و توان دفاع از عقیده خود را داریم و این مهمترین خواسته در یک جامعه است که نباید فراموش شود.
به عنوان یک جانباز، خدماترسانی بنیاد شهید و امور ایثارگران را به جانبازان چگونه ارزیابی میکنید؟
بنیاد شهید تا حد امکان و توان خود در خدمترسانی به جانبازان قدم برداشته و رئیس بنیاد شهید و مسئولان بارها به ملاقات بنده آمده و در مناسبتها از بنده تقدیر کردند. تیر ماه امسال هم رئیسجمهور و معاون ارشد ایشان و رئیس بنیاد شهید به منزلمان آمدند و ساعتی را با یاد شهدا و ذکر خاطراتی گذراندند و خاطراتم اشک رئیسجمهور را درآورد.
شهادت عکاس ایرانی در سامراء + تصاویر
به گزارش فرهنگ نیوز ـ یک هنرمند عکاس ایرانی به قافله شهدای مدافع حرم پیوست.مجاهد شهید «محمدهادی ذوالفقاری» دیروز یکشنبه 26 بهمن ماه 1393 در منطقه "مکیشفیه" در اطراف شهر سامراء به شهادت رسید.خبر شهادت این هنرمند مجاهد از سوی واحد عقیدتی سیاسی هیئت فرماندهی نیروهای مردمی عراق (الحشد الشعبی) تائید شده است.این هنرمند که به کار تصویربرداری از عملیات نیروهای عراقی در مقابله با داعش مشغول بود، به دلیل برخورد با تله انفجاری به شهادت رسید.
نصرالله: هدف اصلی داعش، مکه و مدینه است
سید حسن نصرالله در آغاز سخنان خود با تجلیل از شهدای مقاومت و فرماندهان شهید گفت: ما نیازمند آن هستیم که همواره یاد شهدا را زنده نگه داریم و هر روز و هر ساعت از آنان درس وفاداری و رشادت بیاموزیم.
نصرالله با محکوم کردن جنایت فجیع داعش در اعدام مسیحیان مصری در لیبی، تاکید کرد که این اقدام زشت در هیچ منطق و آیینی قابل پذیرش نیست. ما این مصیبت را تسلیت میگوییم مصیبتی که مسلمانان و مسیحیان را در برگرفته است و دل هر انسانی که دارای وجدان و اخلاق است را به درد آورده است.
وی در ادامه سخنانش با تمجید از رهبران شهید مقاومت اظهار داشت: هر سال در چنین روزی سالگرد شهادت فرماندهان شهید را گرامی میداریم. شهید سید عباس موسوی دبیرکل شهید ما استاد ما بزرگوار ما و همسر گرامی ایشان شهیده ام یاسر و شهید شیخ راغب حرب شهید شهدای مقاومت و مجاهد بزرگوار عماد مغنیه را هم تسلیت میگویم.
نصرالله تاکید کرد: اینها نماد و سمبل ثبات و پیروزی ما هستند امروز را برای خودمان و فرزندانمان و نسل آینده خودمان گرامی میداریم. ما این مناسبت را گرامی میداریم چرا که گذشته نه چندان دور را نمی توانیم فراموش کنیم. این گذشته نه چندان دور است که آینده و حال ما را می سازد. با گرامیداشت این مناسبت هوشیاری را نزد خود و خانواده هایمان زنده نگه میداریم. در طول این مدت جنگهای بی شماری را پشت سر گذاشتیم و مقاومتی که در فلسطین شکل گرفت و مقاومتی که امام موسی صدر آن را راه اندازی کردند و می رسیم به روزهای انقلاب اسلامی ایران که به رهبری امام خمینی بنیانگذاری شد. تا اینکه به مرحله کنونی میرسیم که مرحله تجاوزهای اسرائیلی است و مرحله مقاومت رزمندگان محور مقاومت است.
دبیرکل حزب الله ادامه داد: در مسئله راهبرد ملی مبارزه با تروریسم این مسئله میطلبد که ارتش و نیروهای امنیتی و سایر ارگانهای نظامی مشارکت داشته باشند که باید درباره آن بحث شود. تصمیم مبارزه با تروریسم اگر چه دیر بود اما قابل قبول است از آن حمایت میکنیم. شاید در ابتدای امر و زمانی که تروریستها به مرزهای لبنان حمله کردند برخی از مردم انتظار داشتند که حزب الله یا نیروهای امل یا ارتش وارد عمل شود. به اهالی خودمان در بقاع لبنان میگویم که این انتظار درست نیست و باید ارتش همواره از مرزهای کشور دفاع کند. ما خواهان تقویت روابط میان حزب الله و جریان آزاد ملی هستیم و همچنین می خواهیم که به توافق هایی مشابه در سطح کشور دست یابیم و اهمیت گفتگو با جریان ملی بعداً مشخص خواهد شد.
رهبر مقاومت اسلامی لبنان در ادامه با اشاره به وقایع منطقه و تاثیر آن بر لبنان افزود: لبنانی ها چه بخواهند و چه نخواهند، کشورشان تحت تاثیر تحولات منطقه قرار خواهد گرفت و همه وقایع منطقه بر لبنان تاثیر می گذارد.
نصرالله در ادامه با اشاره به اقدام امروز خلیفه خودخوانده داعش در تعیین امیر برای مکه و مدینه گفت: هدف اصلی داعش، مکه و مدینه است، نه بیت المقدس. خوب است برادران در عربستان سعودی کمی بیندیشند.. داعش برای مکه و مدینه هم امیر تعیین کرده است... پس همه ملتها و حکومتهای منطقه باید در برابر این خطر بزرگ با هم متحد شوند.
وی ادامه داد: رد پای داعش را در موساد اسرائیل و در سی.آی.ای آمریکا و سازمان جاسوسی انگلیس بجویید. همه کشورها خطر داعش را درک کرده اند و اکنون تنها گروهی که داعش را خطری برای خود نمی داند، صهیونیست ها در اسرائیل هستند، زیرا هر عملی که داعش انجام داده صد در صد به نفع صهیونیستها بوده است.
به گفته نصرالله، همه مسلمانان باید برای دفاع از دین خود به پا خیزند و مقابله با این جریان تکفیری، در واقع دفاع از اسلام و از دین محمد بن عبدالله (ص) است.
دبیرکل حزب الله تاکید کرد: کشورهای منطقه و جهان باید به برخی از کشورهای منطقه که هنوز از داعش حمایت می کنند، یادآوری کنند که «بازی داعش به نام اسلام به پایان رسیده است».
وی ادامه داد: آمریکا به بهانه مبارزه با داعش، منابع کشورهای منطقه را غارت می کندو آنان که به آمریکا امید بسته اند، به سراب دل خوش کرده اند. چگونه می توان به کسی امید بست که درصدد نابودی و ویرانی ماست؟ کشورهای عربی خلیج فارس باید با روشی متفاوت به پرونده های منطقه نگاه کنند، چون این خطر همه را تهدید می کند و عراقی ها که در برابر داعش ایستادند، تروریست ها را از رسیدن به کویت و عربستان باز داشتند.
نصرالله خطاب به کسانی که از موضع حزب الله درقبال بحرین انتقاد می کنند و معقتدند که این موضع به روابط لبنان با یک کشور دوست ضربه می زند، گفت: موضع ما در قبال بحرین موضعی است که باید از سوی هر کشور عربی که به امور کشورهای دیگر توجه می کند، مورد قدردانی قرار گیرد.
وی افزود: کشورهایی که از نظر سیاسی و نظامی در امور سوریه دخالت می کنند، نباید از موضع مسالمت آمیز ما در قبال انقلاب مردم بحرین انتقاد کنند.
نصرالله همچنین درباره وقایع یمن گفت: در یمن یک انقلاب مردمی و حقیقی در جریان است که نمی توان آن را نادیده گرفت و همین انقلاب است که در برابر القاعده و داعش ایستاده است.
دبیرکل حزب الله خطاب به کسانی که حزب الله را به عقب نشینی از سوریه فرا می خوانند، گفت: بیایید با هم به سوریه و عراق و دیگر مناطقی برویم که در آنجا تهدیدی علیه امت و کشورهای منطقه وجود دارد.
نصرالله در پایان از ارتش لبنان خواست که "پیش از آب شدن برف رشته کوه های شرقی، هماهنگی و همراهی با ارتش سوریه را آغاز کند".
منبع:شبکه العالم
بیانات رهبری در دیدار دستاندرکاران همایش سوختگان وصل
دوازدهمین همایش ادبی سوختگان وصل به همت دفتر ادبیات و هنر نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاهها، امروز دوشنبه ۲۷ بهمنماه در دانشگاه تهران برگزار شد. به همین مناسبت پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR متن و فیلم بیانات دو سال پیش حضرت آیتالله خامنهای در دیدار برگزارکنندگان همایش سوختگان وصل (۱۳۹۱/۱۲/۷) را منتشر میکند.
بسمالله الرحمن الرحیم(۱)
آقایان سوختگان!(۲) انشاءالله که موفّق و مؤید باشید. طیبالله انفاسکم، خیلی خوب. اگر وقت میبود، دلمان میخواست که از آقای قزوه(۳) و آقای امیری(۴) هم استفاده میکردیم که لااقل برایمان شعری بخوانند، لکن دیگر حالا مجال کم است متأسّفانه. من چند جملهای عرض بکنم.
خیلی متشکریم از این کارهایی که شرح دادند دوستان، چه آنچه در مورد همین ادبیات دفاع مقدّس است، چه آنچه در دانشگاه اتّفاق میافتد. و این فضایی که آقایان تصویر کردید، تشریح کردید، این فضا یکی از نِعَم الهی است؛ این فضا را ما درست نکردیم، این فضا را خدای متعال درست کرده، دلها دست او است، هدایت دست خدا است. اگر بنا بود که به حسب موازین عادی آدم محاسبه میکرد، باید عکس آنچه اتّفاق افتاده، اتّفاق میافتاد. ماها کمکاریم، کوتاهیهای زیادی داریم؛ لکن خدای متعال کمک کرده، رحمت الهی برکت داده به هر حرکتی که از گوشهای - با اخلاص - انجام میگیرد، و این فضا بهوجود آمده؛ پس این نعمت خدا است؛ اگر میخواهید بماند و افزایش پیدا کند، باید شکر خدا را بکنید. سعی کنیم به عنوان شکر الهی، از این نعمت استفاده کنیم؛ چون یکی از اجزاء شکر این است که انسان نعمت را معطّل نگذارد، نعمت را بشناسد و بداند که از طرف خدا است و آن را بهکار بگیرد؛ آنوقت این میشود شکر عملی و قلبی پروردگار عالم؛ و باید انشاءالله این توسعه پیدا کند. و توسعه هم پیدا خواهد کرد؛ یعنی انسان نگاه میکند، آثار رحمت خدا را میبیند؛ فَانظُر اِلی ءاثارِ رَحمَتِ الله؛(۵) آثار رحمت الهی را انسان مشاهده میکند در گوشه و کنار جامعهمان و حوادثی که در داخل کشورمان و در بیرون کشورمان اتّفاق میافتد.
همّت کنید انشاءالله، از این استعدادها استفاده کنید، همانطور که گفتید(۶) جوانهایی بودند که یک روز جایزهبگیر بودند، امروز خودشان جایزهبدهاند؛ یک روز مستمع بودند، امروز مستمعین زیادی دارند؛ این الحمدلله خوب است، این خودش یک حرکتی است، انسان دارد مشاهده میکند؛ من خب چندین سال است با فضای ادبیات و هنر و شعرِ انقلاب ارتباط دارم دیگر، آشنا هستم، میبینم، رشدْ کاملاً محسوس است. منتها هیچ قانع نشوید، هیچ مغرور نشوید، هیچ وقت فکر نکنید که از این چیزی که ما هستیم بالاتر نیست؛ نه، شعرای خیلی خوبی داریم - همین آقایانی که اینجا هستند و دیگران، شعرای خیلی خوبیاند - امّا خوبتر از اینها، هم بوده، هم ممکن است که باشد؛ ما میخواهیم برسند به اوج و قلّه؛ انشاءالله باید تلاش کنند، همه باید تلاش کنند.اینجور نیست که اگر ما شعرْ خوب میگوییم، بگوییم خب دیگر ما الحمدلله رسیدیم به حدّ نصاب و تمام شد؛ نه، باید شعر را خوبتَرَش کنیم، ادبیات را پیش ببریم، داستان را بهتر بنویسیم؛ خب در این زمینههای داستان و اینها بخصوص، خیلی کمبود داریم ما که انشاءالله باید همهی اینها جبران بشود. انشاءالله موفّق باشید.
۱) دهمین همایشادبی سوختگان وصل با موضوع نکوداشت شهدای جهاد علمی، روز ۶ اسفند سال ۱۳۹۱ به همّت دفتر ادبیات و هنر نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه تهران برگزار شد.
۲) گزارش حجّتالاسلام ابراهیم کلانتری (رئیس دفتر نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه تهران) و آقای سعید حدّادیان (دبیر علمی همایش): دفتر ادبیات و هنر نهاد نمایندگی ولّی فقیه در دانشگاه تهران در سال ۱۳۷۹ با هدف ترویج فرهنگ شهادت در دانشگاه و برگزاری جلسات ادبی و تربیت شاعران و نویسندگان در حوزهی دفاع مقدّس فعّالیت خود را آغاز کرد. این دفتر تاکنون ده همایش نکوداشت به شرح زیر برگزار کرده است: نکوداشت جانبازان شیمیایی، نکوداشت شهدای تفحّص، نکوداشت آزادگان، نکوداشت مفقودین، نکوداشت همسران جانبازان، نکوداشت شهدای شلمچه، نکوداشت شهدای هویزه، نکوداشت شهدای جزیرهی مجنون، نکوداشت جانبازان شهید، نکوداشت شهدای جهاد علمی؛ و همچنین برنامههای معنوی که این دفتر در دانشگاه تهران دنبال میکند عبارتند از :برگزاری ۵۴ نماز جماعت، برگزاری مراسم اعتکاف، برگزاری مراسم ایام دههی محرم و فاطمیه و شبهای قدر و نیمهی شعبان، معرفی عرفان ناب اسلامی و برگزاری همایش «پیامبر اسلام، عرفان و معنویتهای نو» و تولید کتاب دربارهی عرفانهای کاذب، معرفی کارنامهی نظام جمهوری اسلامی در قالب شش جلد کتاب با نام «درآمدی بر کارنامهی نظام جمهوری اسلامی»،برگزاری برنامههای دانش افزایی اساتید دانشگاه تهران، برگزاری هفت دوره طرح بصیرت (در حوزههای اندیشهی سیاسی، تاریخ معاصر، مهدویت و...) برای دانشجویان با رویکرد بحث آزاد، برگزاری کرسی آزاداندیشی ولایت فقیه.
۳) علیرضا قزوه (از دستاندرکارانهمایش)
۴) مرتضی امیری اسفندقه (داور همایش)
۵) سورهی روم، بخشی از آیهی ۵۰
۶) اشارهی دبیر علمی همایش به این مطلب که افرادی که در ابتدای دههی ۸۰ از ما جایزه میگرفتند، حالا خودشان روی سن میآیند و به نسلهای بعدی جایزه میدهند.
بیانات رهبری در دیدار نمایندگان اقلیتهای مذهبی کشور در مجلس شورای اسلامی
بسماللهالرّحمنالرّحیم
ما از اسلام آموختهایم که باید با پیروان ادیان دیگر با انصاف و عدالت برخورد کرد؛ این حکم اسلام به ما است. آنچه امروز در دنیا مشاهده میشود، این است که قدرتها و دولتهای مدّعی انصاف و عدالت، هیچ انصاف و عدالتی را جز در دایرهی سیاستهای تنگ و محدود و ظالمانهی خودشان ملاحظه و مراعات نمیکنند. شما امروز میبینید در اروپا، در آمریکا، علیه مسلمانها چه تبلیغاتی انجام میگیرد. بحث این نیست که چرا مسلمانها آزادی لازم را در بسیاری از این کشورها ندارند؛ بحث بر سرِ این است که چرا امنیت جانی ندارند! یعنی حقیقتاً اینجوری است. همین فیلم «تکتیرانداز»(۱) که حالا سروصدایش بلند شده و هالیوود آن را درست کرده، تشویق میکند یک جوانِ مثلاً فرض کنید مسیحی یا غیر مسلمان را که تا آنجایی که میتواند و از دستش برمیآید، مسلمان را اذیت بکند، اصلاً تشویق میکند این معنا را؛ آنطور که نقل کردند، ما که این فیلم را ندیدیم. این روش روشِ مورد پسند اسلام نیست؛ اسلام معتقد است به انصاف. امیرالمؤمنین (علیهالصّلاةوالسّلام) در آن قضیهی حملهی به [شهر انبار(۲)] میفرماید: بَلَغَنی اَنَّ الرَّجُلَ مِنهُم لَیدخُلُ المَرأَةَ المُسلِمَةَ وَ الاُخرَی المُعاهِدَة؛ من شنیدهام این افرادی که حمله کردند به این شهر، وارد خانهی زن مسلمان و زن غیر مسلمان - معاهده یعنی یهود و نصارایی که پیمان دارند و در زیر سایهی حکومت اسلامی زندگی میکنند - میشوند و «یأخُذُ حِجلَها» و اذیت میکنند اینها را، آزار میکنند، ظلم میکنند. بعد حضرت میفرمایند که اگر مسلمان از این غم بمیرد، مورد ملامت نیست! ملاحظه میکنید، این امیرالمؤمنین [است]. اگر مسلمان از غصّهی این بمیرد که سپاهیان دشمن و غارتگران، وارد خانهی یک زن غیر مسلمان شدند و او را مورد آزار و اذیت قرار دادند و دستبند او را و حِجـِل(۳) او را گرفتند، ملامت نباید بشود؛ ملامت نمیشود. نظر اسلام این است. ما امیدواریم انشاءالله بر همین روال حرکت کنیم و پیش برویم.
و خاطرات خوبی هم داریم. من غالباً به منازل شهدای ارامنه و آشوری که رفتهام - که امسال هم خوشبختانه موفّق شدم منزل چند شهید ارمنی رفتم - میبینم اینها نسبت به کشورشان احساس تعهّد میکنند؛ یعنی واقعاً متعهّدانه رفتار کردند. زمان جنگ هم من یادم است که عدّهای از همین مسیحیان ارمنی آمدند اهواز؛ من در فرودگاه دیدم یک جماعتی نشستهاند، گفتم اینها چهکسانی هستند؟ گفتند اینها ارامنهاند، دارند میآیند جبهه برای کارهای صنعتی - ارامنه در کارهای صنعتی و فنّی و ماشین و این چیزها مسلّطند - و برای کمک و خدمت. آمدند؛ مرحوم چمران اینها را به کار گرفت. مبالغی اینها زحمت کشیدند، خدمت کردند، کار کردند و کسانی هم شهید شدند.
یکی از [اعضای] این خانوادههای ارمنی که من همین هفتهی پیش رفتم منزلشان، پسرش سرباز بوده؛ گفت سربازیاش تمام شد و ناراحت بود که جنگ هنوز هست؛ [میگفت] من سربازیام تمام شده و چه کار کنم. بعد گفت اتّفاقاً اعلام کردند مثلاً آن کسانی که سربازی رفتند، چند ماه - سه ماه یا فلان قدر - بیایند مجدّداً جبهه. گفت این خوشحال شد؛ خوشحال شد که باز دوباره فراخوانی کردند؛ آمد و رفت جبهه و بعد هم شهید شد، جسدش را آوردند؛ یعنی اینجور احساساتی را انسان در بین هممیهنان غیر مسلمان ما در کشور مشاهده میکند. خب تلاش کردند. و امیدواریم که نظام اسلامی بتواند به وظایف خودش در این زمینهها عمل کند؛ آنها هم حقیقتاً نسبت به کشور با تعهّد به معنای واقعی کلمه رفتار کنند.
این رفتارهای جمهوری اسلامی را هم در خارج منعکس کنید؛ یعنی واقعاً بدانند، بفهمند در دنیا و دنیای مسیحیت بداند که در کشور اسلامی اینقدر رواداری نسبت به غیر مسلمانها هست؛ این رواداریای که آنجاها وجود ندارد. و چقدر شما شنیدهاید مثلاً در آلمان، جوانهای نئونازی - که حالا افتخار میکنند که نازیاند؛ اسمشان را گذاشتهاند «نئونازی» - حمله میکنند به یک مشت مسلمان، به مسجد مسلمانها؛ میزنند، میکشند، تعقیب درست و حسابیای هم نمیشوند؛ ما هم نشنفتهایم. یا آن دختر خانم جوان عرب را که مثلاً فرض کنید که مقنعه داشته یا پوشیه(۴) داشته، بهخاطر حجابش میزنند میکشند و هیچکس اصلاً دنبال هم نمیکند؛ حالا گفتند یک مجازاتی [کردند]؛ آدم فکر نمیکند که خیلی جدّی اینها تعقیب میشود؛ واقعاً تعقیب هم نمیکنند. در جاهای دیگر هم همینجور؛ در آمریکا و جاهای دیگر و کشورهای دیگر هم متأسّفانه همینجور است؛ که خب، اینها مدّعی حقوق بشر هم هستند! اینها را مقایسه کنند با آنچه در ایران میگذرد. این چنین چیزی در ایران سابقه ندارد؛ یعنی در دوران اسلامی و جمهوری اسلامی، تعرّض به غیر مسلمان از سوی مسلمانها هیچ سابقهای ندارد. همان جوان حزباللّهی تند و داغ هم هرگز به خودش اجازه نمیدهد که به یک غیر مسلمانی تهاجم و حمله بکند و مانند اینها. امیدواریم انشاءالله خدای متعال به شماها و به ما توفیق بدهد که بتوانیم وظایفمان را انجام بدهیم.
۱) فیلم «تکتیرانداز آمریکایی» از ژانویهی سال ۲۰۱۵ اکران شده است. این فیلم بر اساس کتابی به همین نام نوشتهی «کریس کایل» ساخته شده و داستان زندگی واقعی نویسندهی کتاب است که سرباز نیروی دریایی آمریکا بوده و بمرور تبدیل به ماشین آدمکشی ارتش آمریکا میشود و رکورد بیشترین کشتن در جنگ بهعنوان تکتیرانداز را از آن خود میکند! این فیلم در چند بخش، نامزد دریافت جایزهی اسکار شده است.
۲) نهجالبلاغه، خطبهی ۲۷ (با کمی تفاوت)
۳) خلخال
۴) روبنده