شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس
شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس

زندگینامه شهیدسیدعلی حجازی نیاکی

زندگینامه شهیدسیدعلی حجازی نیاکی



نام پدر:    سید عزیز
نام مادر:    شکوفه
تاریخ تولد:    1342/6/2

وضعیت اشتغال:    تراشکار
تحصیلات:   راهنمایی
یگان خدمتی:    ارتش
عضویت:    سرباز
تاریخ شهادت:    1367/4/21
محل شهادت:    نهر عنبر
نحوه‌ی شهادت:    اصابت ترکش خمپاره
محل دفن:    مفقود‌الجسد
سن:    21 سال

سال 1342 که تابستان گرمایش را به پاییز خزان می‌باخت، در روستای زیبای «کُمکلا» از خانواده سادات نیاکی مهاجر به آن روستا، کودکی دیده به جهان گشود. او سالهای کودکی و نوجوانی را همپای همسن و سال‌های خود در همان روستا گذراند. بعد از گذراندن سال اول راهنمایی به خاطر علاقه به صنعت، درس را رها کرد و در کارگاه تراشکاری به فعالیت فنی مشغول شد.
سال 1365 به سربازی اعزام گردید و پس از 24 ماه خدمت مقدس سربازی، در آخرین روز‌های دفاع‌مقدس در منطقه‌ی جنگی نهر عنبر در تاریخ 21/4/1367 شش روز مانده به قبول قطعنامه 598  به شهادت رسید و در تاریخ 9/9/1383 از طرف بنیاد شهید نام او به عنوان شهید مفقود‌الجسد اعلام گردید و  برگ زریّن دیگری به دفتر شهدای لشکر 21 حمزه سیدالشهدای ارتش اضافه گردید.

روحش شاد و یادش گرامی باد.

زندگینامه شهید اسماعیل شیرزاد

زندگینامه شهید اسماعیل شیرزاد



بسم رب الشهداء والصدیقین

"و من المومنین رجال صدقوا ما عاهدو الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظرو و ما بدلوا تبدیلا"
"این وصیت نامه های شهدا را بگیرید و بخوانید ...
امام خمینی"
ما را نشاید که بر آن نوشته ها مقدمه ای بیاوریم . نوشته هایی حاصل اندیشه های والای یک شهید ، در آن دم که جز خدا نمی دید و جز با او سخن نمی گفت و جز او را به خلوت پر راز و رمز خویش نمی طلبید . درد دل ها و مناجات ها و سخنانی که جز اندک گوش ها و اندک دل هایی محرم آن نیستند و کمتر کسی را به پشت پرده ملکوتی عرفان آن راهی است . تنهایی عارفانه رزمنده ای که در زیر نور فانوس در خلوت سنگر در محراب در مصاف دشمن با خدایش سرگرم راز و نیاز است و در شوق وصل او بی تابی می کند . گویی پرده غیب را پیش چشمان خداجویش دریده اند و راز پنهان و سر به مهر هستی را بر دریای بیکران روح بی تابش آشکار که این چنین در اشتیاق پرواز به ملکوت می گدازد .
قلمی و دستی را توان آن نیست که شرحی بر سوزهای عارفانه شیران روز و زاهدان شب بنگارد .
بگذار تنها با خواندن و اندیشیدن بر آنچه این رزمنده عارف در تنهایی های پر راز و رمز خویش بر صفحات کاغذ نقش کرده و از خود به یادگار گذاشته است ارواح خمود و قلب های حجاب گرفته ما نیز به خود آیند تا ذره ای از پرتو راه بخش عرفان ناب را چونان چراغ هدایت در ظلمات هستی در صراط مستقیم اسلام و قرآن بیفروزیم تا به سلامت از وادی شب جهل بر طلوع فلق و فجر آگاهی و رستگاری گام نهیم و در مینوی سعادت او آگاه و آزاد از نتایج اعمال صالح دنیا بهره گیریم و در جوار قرب حق تعالی به سر بریم انشاء الله .
لذا به ذکر مختصری از زندگی شهید اکتفا می شود :
 شهید اسماعیل شیرزاد در اردیبهشت سال ۱۳۴۲ در آمل به دنیا آمد . در دوران کودکی همراه بازی های کودکانه اش در کوچه پس کوچه های قدیمی شهر با داستان کربلا و قهرمانان آن آشنایی یافت . زمزمه های مادر در وصف شهادت امام حسین(ع) و اسیری زینب(س) و بازماندگان فاجعه کربلا را به گوش جان گرفت و در روان خود آمیخت . شهید در وصیت نامه اش و در نامه ای به مادرش می نویسد :
"از آن زمان که برای من از حسین(ع) گفته بودی و سردار کربلا را به من شناساندی و از غریبی و تنهایی و بی کسی اش برایم مصیبت ها خوانده بودی ، گریستم و اشک ها بر کشته هایش ریختم و ناله ها و آه جانسوز برای اسیری زینب(س) و کودکانش کشیدم ، پس مادرم و خواهرم اگر می خواهید گریه کنید به یاد سید مظلومان بگریید و رنجهایش و زینب کبری(س) و دردهایش ، عشق به امام حسین(ع) و کربلا در جان شهید ریشه دوانیده بود .
در دوران جوانی و همزمان با خیزش انقلابی ملت مسلمان ؛ شهید ، مدرسه  و درس را رها کرده و یکسره به فعالیت های انقلابی کشیده شد و پس از پیروزی انقلاب همزمان با تشکیل جهاد سازندگی در آمل به همکاری با این نهاد برخاست و سپس در تشکیل اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان با کمک دوستان و برادران دینی اش شرکتی فعال داشت .
با شروع جنگ تحمیلی فعالیت شهید در واحد بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ادامه یافته و حضور وی در جبهه های نبرد حق بر علیه باطل روی دیگر مبارزه ایثار این رزمنده عارف را به نمایش گذاشت . شرکت در عملیات های متعدد در جبهه های جنگ ، از شروع جنگ تحمیلی تا زمان شهادتش شاهدی صادق بر این مدعا است . جبهه های رزم غرب و جنوب هنوز خاطرات جانبازی ها و از خود گذشتگی های شهید را در خاطر دارند .
عشق به کربلا و امام حسین(ع) و مبارزه و شهادت در راه حق از وی رزمنده ای توانا ، جسور و نستوه ساخته بود و سرانجام نیز در تعقیب تنها خواسته بزرگ سراسر زندگی اش و تنها دعای نیمه شب هایش در عملیات والفجر 8 پاسخ راز و نیازهای شبانه و دعاهای همیشگی خود را یافت و در رزمی خونین پیکر پاکش در عشق حق تعالی سوخت و به لقاء محبوب شتافت .


زندگینامه شهیدحسین قنبری نیاکی

زندگینامه شهیدحسین قنبری نیاکی



نام پدر:    غلام حسن
نام مادر:   صدیقه
تاریخ تولد: 1342  آمل

وضعیت اشتغال:    دانشجو-طلبه
تحصیلات:   دانشگاهی و حوزوی
یگان خدمتی:   سپاه پاسداران
عضویت:   پاسدار
تاریخ شهادت:   1365/4/10
محل شهادت:   مهران
نحوه‌ی شهادت:    در عملیات کربلای 1
محل دفن:   آمل
سن:   23 سال


شهریور سال یکهزار و سیصد وچهل‌ودو،همزمان با قیام امام خمینی (ره) و جریان 15 خرداد، در یکی از محله های شهر آمل به نام نیاکی‌محله کودکی بدنیا آمد که نام او را«حسین»نهاده‌اند.
اولین معلم این کودک، مادری بود که خود در کانون علم و ایمان پرورش یافته بود و متاثر از تربیت صحیح پدری بزرگوار و صاحب نام و مجتهدی توانمند در فتوا، بنام آیت‌الله حاج شیخ ولی‌الله مدرس بابلی مازندرانی، رشد و نمو پیدا کرد.
حسین، علاوه بر داشتن رحمت مادرانه از نعمت پدری برخوردار بود که به دیانت اشتهار داشت و با زهد و تقوای خود همواره مراقب تعلیم و تربیت فرزندانش بود.
حاج غلامحسن علاوه بر‌ آشنایی با علوم قدیمه، در سنگر آموزش و پرورش به تعلیم و تعلّم می‌پرداخت و همواره زندگی‌اش قرین با عمل صالحه و کارهای نیک بود.
حسین تحصیلات ابتدایی را در یکی از دبستان‌های پائین‌بازار شروع نمود و بعد در دبستان ولی عصر (عج) پی گرفت.دبستان ولی عصر(عج) در آن زمان تنها موسسه‌ای بود که علاوه بر مسایل دانشی، موضوعات بینشی را می آموختند و با محوریت عناوین اسلامی و اعتقادی سعی می‌نمودند تعلیم و تربیت در مجرای صحیح آموزش داده شود. پدر بزرگوار شهید نیز در آن دبستان به تدریس مشغول بود که خود از نزدیک پرورش روح و روان فرزندش را بر عهده گرفت.حسین دوران راهنمایی را در مدرسه حکیمی به اتمام رساند و بعد در رشته فرهنگ و ادب در دبیرستان شاکری(صمدیه لباف)و نیز دبیرستان خدمات چاکسر، ادامه تحصیل داد. در سال سوم متوسطه بود که به فعالیت‌های سیاسی و مذهبی روی آورد و از سال 1356 با تحت تاثیر قرار گرفتن افکار ضد ستم‌شاهی برادر دانشجویش،در تظاهرات مردمی ضد رژیم برای تحکیم پایه‌های انقلاب اسلامی شرکت می‌نمود.
در سالهای 59-1358 بود که به همت تعدادی از دوستان همفکر و همراه که تعدادی از آن عزیزان نیز به خیل شهدا پیوسته‌اند پیگیر تاسیس و نیز فعالیت گسترده اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزان در کنار انجمن اسلامی معلّمان در مهدیه آمل شد و به عنوان یکی از اعضای موسس و فعال سعی در جذب و هدایت دانش آموزان داشت.
شهید،علاوه بر تاسیس کتابخانه کانون فرهنگی در دبیرستان صمدیه لباف از جمله موسسین انجمن اسلامی نیاکی محله بود که به همراهی شهیدان محمد حسن‌نژاد و اسماعیل شیرزاد و... در تمامی فعالیتهای فرهنگی تبلیغی و صنفی کمکهای شایسته‌ای به انقلاب نمودند.
از آنجایی که شهید در خانواده‌ای اهل علم و ایمان رشد یافته بود و لذت علوم دینی در مذاقش شیرین و کامش را شربت اندر شربت کرده بود،از این رو تصمیم گرفت بعد از دریافت مدرک دیپلم به علوم دینی روی بیاورد، به همین علت در مسجد هاشمی به همراه یکی از دوستانش در محضر حجت الاسلام موسوی که آنوقت امام جماعت مسجد بود زانوی ادب زد و به تلّمذ علوم دینی پرداخت.بعد از آموزش صرف میر و شرح امثله برای کسب بیشتر علوم دینی، راهی بهشهر، حوزه‌ی علمیه‌ی رستمکلا شد. 9 ماه تمام در آن حوزه به تهذیب و تزکیه و تعلیم‌گیری از اساتید بزرگوار مشغول گردید و تا شرح مهدیه را خواند.
شهید در حین تحصیل علوم دینی به موضوعات اجتماعی و سیاسی توجه خاصی داشت و از طریق رادیو و اخبار مسایل و انقلاب را پیگیری می‌نمود و به بررسی و تحلیل مسایل سیاسی می‌پرداخت.
شهید با اطلاع از حرکت منحرفان و جریانات سیاسی و هجوم گروهک‌های مارکسیستی در بهمن سال 1360 به آمل،حوزه‌ی علمیه را رها کرده و در کسوت مقدس سپاهی‌گری رسماً در سپاه آمل مشغول به کار و خدمت صادقانه شد. ابتدا در واحد اطلاعات و عملیات و بعد در قسمت بخش فرهنگی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عنوان مسؤول فرهنگی عهده‌دار وظیفه خطیر فعالیت‌های تبلیغی هنری شد. او با بهره‌گیری صحیح از نمایشنامه و تئاتر، در شناسایی فرهنگ اسلامی و شیعی اهتمام ورزید.
شهید در کنار فعالیت های علمی و سیاسی و تبلیغی و هنری، به ورزش علاقه‌ی زیادی نشان می‌داد و در کنار ورزشکاران و صاحب‌نظران ورزشی، ضمن تمرین و جذب نوجوانان به میادین ورزشی در بازی‌های سطوح مختلف آموزشگاهی و نیز جام محلات شرکت داشته است. با همت تنی چند از ورزشکاران بنام نیاکی محله تیم شهید قدیر را پایه‌گذاری کرد.
در فروردین سال 60 به عنوان کادر مرکزی تشکیلات تیم قرار می‌گیرد و در مسابقات باشگاهی دسته اول در لیگ سراسری مازندران عضویت یافته و  بعنوان یکی از بازیکنان فیکس تیم، در جناح هافبک و فور‌وارد، تیم  را همراهی می‌نمود.
شهید در میادین ورزشی علاوه بر رعایت احترام اجتماعی، برخوردهای فردی را نیز مورد توجه قرار می‌داد و معتقد به اخلاق و تواضع در مقابل دیگر بازیکنان،مربیان و داوران بوده است.
سال 1362 در کنکور شرکت کرد و در همان سال به دانشگاه راه یافت و در رشته علوم تربیتی دانشکده روان‌شناسی و علوم تربیتی دانشگاه علامه طباطبایی مشغول تحصیل، گردید.
شهید با داشتن سابقه و صبغه دینی و سیاسی به عضویت انجمن اسلامی دانشکده درآمد و با جهاد دانشگاهی همکاری می‌نمود.
روح جستجوگر حسین با دیدن فضای مسابقه‌ی«بسوی خیرات»به آنچه داشت قانع نگردید و برای برگرفتن گامی برتر و بهتر بهمراه راهیان کربلای 5 بسیج آمل، راهی جبهه‌های نبرد حق علیه باطل گردید تا اینکه آن وجود ناآرام در عملیات کربلای 1 در تاریخ10/4/1365 در منطقه مهران، در جوار حق آرام گرفت و جزو ذخایر عالم بقا گردید.


گوشه‌هایی از وصیت نامه شهید:

«مادر عزیز شما را با تمام وجود دوست دارم... اما مادر عزیز با این همه از ته دل و عمق وجودم بیان می‌شود باید بگویم تکلیف داریم به عنوان مسلمان راه و رسم مسلمانی را در پیش گیریم و به واقع مسلمان باشیم.
برادران و خواهرانم!در تمام امور با توکل بر خداوند تبارک و تعالی مؤید و موفق باشید...در جهت اسلام و انقلاب جدیت داشته باشید...وکوچکترین قصور و کوتاهی در حفظ اسلام گناهی نابخشودنی است.
بارالها! قلبی ده که رضای تو در آن باشد و اندیشه‌ای ده تا در اختیار قلب سلیم باشد. خدایا! غفلت از آخرت و مرگ را از وجودم پاک گردان تا بتوانم طریق سعادت را بیابم.
مرگ هر آن در انتظار انسان است چطور این موجود از او غفلت می‌ورزد و خود را به بیراهه می‌زند و سعی در فرار از آن دارد.

زندگینامه شهید سید محمدرضا محمدی نیاکی

زندگینامه شهید سید محمدرضا محمدی نیاکی



نام پدر:    سید حسن
نام مادر:   محترم
تاریخ تولد:  1345

وضعیت اشتغال:    دانش آموز
تحصیلات:   سوم نظری
یگان خدمتی:   سپاه پاسداران
عضویت:   بسیجی
تاریخ شهادت:  1365/4/10
محل شهادت:   مهران
نحوه‌ی شهادت:   در عملیات کربلای 1
محل دفن:   آمل
سن:   20 سال


سال 1345 بود که سید محمدرضا در یک خانواده کارگری ولی معتقد به دین و ولایت متولد گردید.خانواده گرچه ساده‌زیست بودند امّا سرمایه عظیمی از اعتقاد به خدا و ارادت به ائمه اطهار آنان را در نزد خدا و خدابینان عزیز کرده بود.
دوره‌ی ابتدایی را در دبستان جلالی و دوران راهنمایی را در مدرسه‌ی صابر آمل، سپری نمود.در کودکی و نوجوانی بسیار خوش‌خلق و مقید به احکام دینی بود و از خود شخصیتی ساخته که متانت او حاکی از شور و شعور وی در رسیدن به اقیانوس آرام الهی و اعتقادی بود.
دوران تحصیلات دبیرستانی‌ او، مقارن با سالهای دفاع مقدس بود که شهید با ورود به مدرسه عشق و ایثار به طور موقت دست از تحصیل کشیده و در راه دفاع از آرمانهای ولایت از سال 1362 تا شهادتش هفت مرحله به جبهه‌ها اعزام گردید.
اگرچه تنی مجروح و جسمی زخمی در نبرد و مجاهدت علیه کفار داشت، اما این امر مانع از حضور ایشان در جبهه‌ها نمی‌شد.عاشقانه شب‌ها در سنگر می‌گریست و روز چون شیر می‌غرّید در این راه به مولایش اقتدا داشت و هر آن  در پی جلب و جذب رضایت خداوند بود.
علی‌رغم مشکلات مالی خانوادگی وجوه پرداختی از مساعده سپاه را به فقیران می‌بخشید و در ایثار به همنوعان زبانزد دیگران بود.
سرانجام مرغ جانش در فتح مهران بسوی آشیان ابدی پرواز کرد.
خلوص نیت و ارادت قلبی شهید در جوانی به اهل بیت موجب شد تا پس از شهادتش،مورد تقدس و احترام دیگران واقع گردد؛ تا آنجایی که بسیاری از مصایب و مشکلات دیگران با نذر و نیاز به درگاه حق با شفاعت‌طلبی شهید عزیز حل می شود و توسل به روح پاکش، کارگشای افراد می باشد.

گوشه هایی از وصیت‌نامه‌ی شهید

پروردگارا! ببخش آن گناهانم را که سد راه شهادتم خواهد شد.از تو می‌خواهم که مرا در بستر خواب نمیرانی و مرا چون جدم حسین(ع) در میدان جنگ بمیران.
پدر و مادر عزیز! بخدا قسم بر این لباس رزم افتخار می‌کنم و به میدان نبردی می‌روم که علاوه بر دفاع از میهن،پاسخی باشد به ندای گهربار حضرت امام تا دشمنان نگویند که امام بی‌یار و یاور است.
برادران عزیزم! از شما می‌خواهم در مساله جنگ بی‌تفاوت نباشید، جبهه‌ها را خالی نگذارید.چه با جان و یا مال به کمک بشتابید.در تشییع جنازه من، ندای هل من ناصراً حسینی را سر دهید و نگذارید افرادی که با اسلام و دین مخالف هستند حضور یابند.

زندگینامه شهیدسیدناصرمهدوی نیاکی

زندگینامه شهیدسیدناصرمهدوی نیاکی



نام پدر:    سید احمد
نام مادر:   رقیه
تاریخ تولد:   1342/10/19 آمل

تحصیلات:    مهندس شیمی و معادن
یگان خدمتی:   لشکر25 کربلا
عضویت:   بسیجی
تاریخ شهادت:   1366/4/2
محل شهادت:   ماووت سلیمانیه‌ی عراق
نحوه ی شهادت:   در عملیات نصر4
محل دفن:   آمل
سن:   24سال



سید ناصر، نوزدهم دی ماه 1342 در یک خانواده مذهبی در آمل  پا به عرصه‌ی وجود نهاد. دوره ابتدایی را در مدرسه پستا (تقوا) و دوره‌ی راهنمایی را در مدرسه سلیمان معتمدی (شهید سقا علیزاده) سپری نمود و از نظر اخلاقی و علمی و دانش‌آموزی خوش خلق و موفق بود. بطوریکه از مقطع ابتدایی تا راهنمایی را به عنوان شاگردی ممتاز و با معدل بیست قبول شد. حسن خلق ایشان آنچنان وارستگی از ایشان به تصویرکشید که هرگز ضرورتی جهت دعوت و یا حضور والدین شهید در مدرسه جهت بررسی وضعیت ناصر، توسط مدیر یا معلم احساس نشد.
دوران متوسطه را در دبیرستان طبری آمل و تحصیلات عالیه را در دانشگاه صنعتی اصفهان در رشته‌ی مهندسی شیمی طی نمود وی از زمان حضور دبیرستان حضور فعال در انجمن اسلامی شهیدمحله داشت و در بیشتر مواقع به بحث و مجادله با عناصر چپ کمونیسم و راست منافق که سعی در القای تفکرات منحرفانه خود به نسل جوان داشتند می‌پرداخت . با شروع جنگ تحمیلی و فعالیتهای ادامه‌دار گروههای محارب در زمستان59 به منطقه‌ی کردستان اعزام شد.
شهید در انجام واجبات کوشا بود و شور و شوق زیادی از خود نشان می داد  و در بین دوستان بسیار متواضع بود و از سویی تمامی دوستان کودکی او در بزرگسالی همرزمان جبهه و جنگ و در فعالیتهای سیاسی و مذهبی همراه او بودند.
شهید در اکثر مناطق جنگی از جمله مریوان،عملیات فتح المبین و آزادسازی پادگان حمید ، شلمچه، فاو و تکهای عراق، حضور فعال داشته و سرانجام در ماووت سلیمانیه، در تاریخ دوم تیرماه1366، در عملیات نصر4 ، بعد از مجاهدتها و جان فشانی‌های بسیار و عملیاتهای مختلف به خیل عظیم شهدا می‌پیوندد.

گوشه‌هایی از وصیت‌نامه‌ی شهید:

به میادین نبرد اعزام می‌گردیم چرا که این جنگ تکرار تاریخ است زمانی بت‌پرستان با برپا کردن آتش،ابراهیم خلیل الله را در آتش افکندند که به حکم خدای ابراهیم،آتش گلستان شد  و حالا با روشن کردن آتش جنگ به مبارزه با ابراهیم زمان به جنگ و ستیز می‌پردازند  که با حضور ما در جبهه‌های رزم به یاری خدا این آتش جنگ بر رهبر ما سرد و خاموش می‌گردد.

زندگینامه شهیدمحمدکاظم مرادی نیاکی

زندگینامه شهیدمحمدکاظم مرادی نیاکی



نام پدر:   محمدرضا
نام مادر:    فاطمه
تاریخ تولد: 1345 نیاک
وضعیت اشتغال:    آزاد
تحصیلات:   سوم راهنمایی
یگان خدمتی:    قرارگاه نجف اشرف
عضویت:   پاسدار
تاریخ شهادت:   1365/3/1
محل شهادت:   مهران
نحوه‌ی شهادت:   شناسایی از مقر دشمن
محل دفن:    نیاک
سن:   20 سال

سال یکهزار و سیصدو چهل و پنج، از خانواده‌ای دلباخته به حق و حقیقت و معتقد به دیانت و ملزم به عبادت و بندگی در روستای نیاک در جوار آستان آسمان سای مولانا سید حسن ولی(ع)کودکی به دنیا آمد که نام او را «محمدکاظم» نهادند.
کودک در قامت زندگی،چشم به اعمال صالح پدر و مادر دوخته بود و گوش به نوای صدق و صداقت آنان، سپرده بود. رنگ و بوی صفا و صمیمیت،صفحه‌ی وجود محمدکاظم را جلاء می‌داد.
دستانش از همان کودکی با کار آشنا بود و جسم و تنش آماده نبرد با سختی‌ها و مشکلات زندگی.هر چه طوفان سختی و کار و واقعیت‌های زندگی مادی بر وجودش نواخته می‌شد او را مقاوم‌تر و جدی‌تر می‌ساخت و با چهره‌ای مصمم و خندان و با روحیه‌ای شاد و محبت‌آمیز دوشادوش پدر به امر کشاورزی می‌پرداخت و کمک کار زندگی بود.
دوران ابتدایی را در مدرسه شهید حسنی(فردوسی) و راهنمایی را در مدرسه‌ی شهید خاتمی نیاک به پایان رسانید.
با قرآن و ادعیه مانوس و به ایمه ارادتی خاص داشت و در محیط زندگی بر آن بود تا مهر و ارادت قلبی را بین هم محلی‌ها و اطرافیان تقسیم کند. با تقدیم گلواژه سلام و سبقت از این عمل نیک، سعی داشت با همه تعاملی بر مبنای رضایت الهی داشته باشد.
در جوانی اخگر عشق به میهن و دفاع از دین و آیین در وجودش شعله
گرفته بود که رنگ رخسار حکایت از سویدای  درون داشت.سه بار به میادین نبرد شتافت تا اینکه در مرحله آخر پندار و گفتار و رفتار محمدکاظم نویدی داد که او آنسویی است و به زودی در جوار خیر مطلق آرام خواهد گرفت.
محمدکاظم با عزیمت دو مرحله‌ای به مناطق جنگی جمعاً به مدت ده ماه خدمات صادقانه‌ای از خود به یادگار گذاشت تا اینکه در اول خرداد شصت و پنج ، در قلّه کله قندی مهران، در گشت اطلاعات عملیات بود که به کمین دشمن برخورد نموده و لحظاتی بعد پرنده‌ی جانش به سوی آسمان‌ها بال وپر گشود.
نقل شد شهید ارادت خاصی به امام(ره)داشت و هر وقت وارد منزل می‌شد پس از سلام و احوالپرسی با خانواده‌اش به سراغ تمثال امام(ره)می‌رفت و با صداقت عرض ادب می‌کرد و می‌گفت: «اماما مخلص شمایم و فدایت می‌گردم».
سردار شهید، سید حسین الهی در خصوص  شهید محمدکاظم می‌گفت: «نمی دانم این پسر، به چه درجه‌ای از معنویت رسیده بود که در مراسم دعا و نیایش از ابتدا با تمامی وجود و عاشقانه و از درون،سوز دل سرمی‌داد و اشکش جاری بود».

گویند که در نام تو مجنون گم شد     در چشم تو‌آفتاب گردون گم شد
من می‌گویم ستاره‌ای بود شهیــد       پیدا‌شدوچرخی‌زد‌و‌در خون گم شد

زندگینامه شهیدسیدامیرحامداحمدزاده نیاکی

زندگینامه شهیدسیدامیرحامداحمدزاده نیاکی



نام پدر:  سید شکرالله
نام مادر:   سیده فاطمه
تاریخ تولد:   1338 نیاک

وضعیت اشتغال:   مربی پرورشی
تحصیلات:    دیپلم
یگان خدمتی:   لشکر 25 کربلا
عضویت:   بسیجی
تاریخ شهادت:   1365/3/2
محل شهادت:   فاو
نحوه‌ی شهادت:    اصابت ترکش خمپاره
محل دفن:   آمل
سن:   27 سال

دهم اسفند ماه سال 1338، در روستای نیاک از خانواده‌ای متدین و دوستدار اهل‌بیت کودکی به دنیا آمد که نام«یزدان» را بر او نهادند. پدر خانواده از مداحان و ذاکران خاندان عصمت و طهارت بخصوص سیدالشهدا و یاران باوفایش بود که با کار کشاورزی و کدیمین و عرق جبین زندگی عزت‌مندانه‌ای برای خانواده خود رقم زده بود. هنوز هفت ماهی از طلوع کودکی که می‌رفت آینده‌ای بس درخشان و تاثیر‌گذار داشته باشد نگذشته بود که دست اجل تکیه‌گاه و سایه پر مهر پدر را از سر خانواده برداشت. مادر فداکار و مهربان کمر همت به میان بست و با تمامی وجود و تحمل ناملایمات زندگی و مقاومت قابل ستایش و تلاش طاقت‌فرسا گرد فقر و ابر غم و اندوه را از چهره‌ی فرزندان بخصوص«یزدان» بزداید و چون امانتداری صدیق او را  به آینده درخشان و سعادتمند بسپارد.
کودک خندان و گشاده‌روی خانواده، با حرکات دلنشین که توأم با تیزبینی و درایت خاص بود، میدان مغناطیسی از مهر و محبت بوجود آورده بود که اطرافیان را به خود جلب می‌کرد . در دوران نوجوانی و جوانی با حسن خلق و صفای باطن و سعه ی صدر مأمن و محور بسیاری بود و با صداقت خاطر و خلوص عملی که داشت افراد زیادی را به واقعیت‌های موجود و حقیقت‌های جاودانه آشنا ساخت.
دوران ابتدایی را دبستان «فردوسی» نیاک و راهنمایی را در مدرسه طالب آملی به پایان رسانید.  برای ادامه تحصیل وارد دانشسرای کشاورزی ساری ، شد و موفق به دریافت دیپلم  مدیریت کشاورزی، گردید.
بعد از طلوع خورشید آزادی و پرتوافشانی انقلاب اسلامی و استقرار حکومت جمهوری اسلامی«یزدان»که قلبی سرشار از عشق به قرآن داشت، تمامی همت خود را صرف تلاش در به ثمر رسیدن انقلاب نمود.
با شرکت در تظاهرات و راهپیمایی‌ها،حضور در انجمن‌های درس قرآن و جلسات مذهبی گوناگون از خود خاطرات تحسین برانگیز، برجای گذاشت.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان مربی پرورشی به خدمت آموزش و پرورش آمل درآمد و در دبستانی واقع در بانصرکلا، مسؤول تربیت نونهالان شد.او همواره دغدغه‌ی تربیت و هدایت آینده‌سازان داشت و در این راه سعی می‌کرد با تهذیب نفس و تزکیه‌ی روح و نیز با آراستگی ظاهری ، حسن خلق ، سعه‌ی صدر، گفتار و کردار تاثیر‌گذار بر روح و جسم دانش آموزان و همکاران باشد.یزدان در اجرای فرایض عبادی و رعایت بسیاری از مبادی ،اخلاص و توجه وافری که به ارزش‌های دینی و احکام شرعی داشت، برآن شد تا نام خود را به «امیر حامد» تغییر دهد. و با این استدلال که یزدان نام خداوند است و در نوشتن و گذاشتن دست بر روی این کلمه ضرورت دارد که وضو داشته باشیم و شاید در بعضی مواقع نتوانیم از عهده‌ی آن برآییم و نیز برای دیگران چنین مشکلاتی پیش می‌آید بهتر است که نامم را عوض کنم.
هنوز یکسال از خدمت«امیر حامد» نگذشته بود که وی استعداد و لیاقت‌های قابل توجه از خود نشان داد. مسؤولین امور تعلیم و تربیت با مشاهده توانمندی درخور و شایسته آن بزرگوار، تصمیم گرفتند از وجودشان در مقاطع بالاتر استفاده کنند. امیرحامد به مدرسه راهنمایی شهید صابر و بعد به عنوان یکی از مربیان تربیتی نمونه و مستعد در بزرگ‌ترین مرکز آموزشی یعنی دبیرستان امام خمینی(ره) مشغول بکار شد. امیر حامد در این دبیرستان تمامی همت خود را صرف آگاهی و هدایت بعضی از جوانان دانش‌آموز که نا آگاهانه روی به مکاتب انحرافی آورده بودند نمود و توانست با حرکات و رفتارهای اسلامی و انسانی و تاثیرگذار خود آنچنان تحولی در آنان ایجاد کند که عاشقانه به سوی مکتب اسلام برگردند.
امیر حامد همواره تلاش در کسب علم و دانش به ویژه علوم دینی و معارف اسلامی داشت و در هر فرصتی که به دست می‌آورد کام تشنه‌ی خود را با شهد علم و دانش سیراب می‌کرد. ایشان به کمک طلبه‌های اعزامی از«قم» توانسته بود یک دوره صرف استدلالی را فرا گیرند و به درس نحو و ادبیات عرب آشنایی پیدا کنند.
شهید سید امیر حامد احمدزاده، به عنوان سرپرست و معلم هیأت‌های قرآنی،همیشه با آگاهی کامل و در اختیار داشتن اطلاعات تازه و متنوع،دوستداران هیأت قرآنی را هر هفته به دور خود جمع می‌کرد و با عشق و انقیادی که به روحانیت خصوصاً حضرت علامه حسن‌زاده آملی و حکیم فرزانه حضرت آیت الله جوادی آملی داشت سعی می‌کرد سخنان و بیانات آن دو بزرگوار را به گوش جان مشتاقان فرزانه برساند.
جلسات درس و بحث و تلاش‌های علمی و فرهنگی و همت به فعالیت‌های تبلیغی و تربیتی، روح جستجوگر و کمال خواه ،او را اقناع نمی کرد. بر غم، ممانعت مسوولین تعلیم و تربیت شهر،در تاریخ17/2/1365 ، همراه با کاروان 4 راهیان کربلا، با خلوص کامل روی به دیار جهاد و شهادت نهاد و با صداقت تمام به نبرد علیه دشمن بعثی پرداخت.بعد از کسب آموزش در گردان مکانیزه واقع در هفت تپه به عنوان بی‌سیم چی ، وارد منطقه‌ی فاو شد.
صبحگاه دوم خردادماه سال 65 بود که ترکش خمپاره‌ی دشمن، گُل وجود او را پرپر نمود و به خواسته همیشگی خود یعنی شهادت در راه خدا   رسید.
گرچه، جامه‌ی شهادت، لباسی زیبا بر قامت زیبای وی بود ولی فقدان او غمی جانکاه برای تمامی دوستان و دانش‌آموزان و همکاران او در مدرسه و انجمن‌های اسلامی و کلاسهای درس قرآن و دفتر حزب جمهوری اسلامی آمل بود ؛ زیرا  انسان شایسته‌ای از میانشان رخت بربسته بود که؛حسن خلق،نظم و انضباط شخصی و کاری،سعه‌ی صدر و درک موفقیت ،علم دوستی و حقیقت‌خواهی، خداجویی و حق‌باوری و خلاصه اخلاص و صداقت و نیت خیر او، سرمایه‌ای بود که به جمعیتی فایدت می‌رساند و چون چراغی، راه را برای  « شدن » روشن می‌کرد.

«آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست»
در بهشت است، خداوند و شهیدان جهان یارش باد.
راه او راه سعادت بود و بس    
                                   داروی دردش شهادت بود و بس