شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس
شهدای نیاک

شهدای نیاک

مرجع خبری و طراح نرم افزارهای مذهبی وزندگینامه شهدا وبیانات رهبری و دفاع مقدس

کدام دلواپسان امام را اذیت کردند؟

کدام دلواپسان امام را اذیت کردند؟

گروه سیاسی فرهنگ نیوز: سخنان حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی در همایش بانوی انقلاب، دارای نکات فراوانی است که نیاز به بررسی های همه جانبه دارد و جالب آنکه خود هاشمی نیز آماده پذیرش انتقادها از آن سخنان است و در دیداری پس از آن سخنرانی اعلام کرده است که هراسی از هجمه منتقدان ندارد.

اما در این نوشتار برآنیم که یکی از فرازهای سخنرانی ایشان در همایش بانوی انقلاب را مورد موشکافی قرار دهیم و بررسی نماییم که مرجع ضمیر این عبارت آقای هاشمی که گفتند «دلواپسان، امام را هم اذیت می کردند» چه کسانی هستند و دلواپسانی که مایه آزار امام بودند در بستر چه حوادثی، موجبات آزار و ناراحتی امام عزیز را فراهم کردند.

تلخ ترین واقعه عمر شریف امام خمینی(ره) چه بود؟!

طبیعی است که امام خمینی به عنوان یک مرجع تقلید و رهبر بزرگ ترین انقلاب قرن بیستم میلادی، تلخی ها و مرارت های فراوانی به خود دیده باشند، اما همه این تلخی در برابر رضوان الهی و لبخند رضایت مردم، برای ایشان اهمیتی نداشت و کم پیش می آمد که از تلخ کامی های خود چیزی را بازگو کنند؛ چرا که در نظر ایشان تمام این مرارت ها اولا در راه خدا بود و بازگو کردن آن نامناسب و دوما با تلخ کامی حضرت روح الله، قلب امت اسلام جریحه دار می شد و این موضوع به هیچ عنوان مورد پذیرش امام خوبی ها نبود.

با این همه خویشتن داری امام(ره)، گهگاهی پیش می آمد که ایشان نیز لب به گلایه می گشودند و از تلخ کامی های خود می گفتند که یکی از مهم ترین آنها، ناراحتی و مورد اذیت قرار گرفتن زائدالوصف امام خمینی(ره) از پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل بود.

ایشان در پیامی که به مناسبت سالگرد کشتار مکه صادر فرمودند به ناگفته های خود از مسأله پذیرش قطع نامه اشاره کرده و فرمودند:

«اما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتا مسئله بسیار تلخ و ناگواری برای همه و خصوصا برای من بود، این است که من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن می دیدم، ولی به واسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلا خودداری می کنم، و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور، که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم… قبول این مسئله برای من، از زهر کشنده تر است؛ ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او، این جرعه را نوشیدم. در شرایط کنونی، آن چه موجب این امر شد، تکلیف الهی ام بود.»

چه عواملی موجب پذیرش قطعنامه شد؟!

مسلما در تحلیل علل چرایی پذیرش قطعنامه توسط امام خمینی(ره) نمی توان به یک عامل تمسک جست و عوامل متعددی در آن نقش داشته اند که به تعبیر رهبر معظم انقلاب، عمده آن هم داخلی بوده است.(1)

اما بسیاری از مورخان تاریخ انقلاب اسلامی بر این باورند که نامه فرمانده وقت سپاه پاسداران(آقای محسن رضایی) به حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی که مورد مطالعه امام خمینی(ره) قرار گرفت، بیشترین تاثیر را بر تصمیم امام مبنی بر پذیرش قطعنامه 598 داشته است و تنها 27 روز میان تاریخ نگارش این نامه با پذیرش قطعنامه فاصله وجود دارد.

رضایی در این نامه در دوم تیرماه سال ۶۷ خطاب به هاشمی رفسنجانی(به عنوان جانشین فرمانده معظم کل قوا) نوشته است:

«تا پنج سال دیگر ما هیچ پیروزی نداریم. بعد از پایان سال ۷۱، اگر ما دارای ۳۵۰ تیپ پیاده و دو هزار و ۵۰۰ تانک و سه هزار توپ و ۳۰۰ هواپیمای جنگی و ۳۰۰ هلیکوپتر و قدرت ساخت مقدار قابل توجهی از سلاح های لیزر و اتم که از ضرورت های جنگ در آن موقع است، باشیم، می ‌توان گفت به امید خدا بتوانیم عملیات آفندی داشته باشیم.»

انتشار این نامه موجب آن شد که بسیاری از افراد در مورد علت پذیرش قطعنامه انگشت اتهام را به سمت محسن رضایی ببرند و این موضوع زمانی مهم تر جلوه می دهد که در نظر داشته باشیم، مروری بر اظهارات امام خمینی(ره) تا چند ماه قبل از پذیرش قطعنامه، تصریح صریح ایشان بر ادامه جنگ را نشان می دهد.

پشت پرده نگارش نامه محسن رضایی

اما نگارش این نامه یک بازی از پیش طراحی شده برای به پایان رساندن جنگ بود که محسن رضایی در مورد نقش هاشمی رفسنجانی در نگارش این نامه تاکید می کند: «همواره دلمان می‌خواست یکی از مسئولان وارد جنگ شود و پرچم را در دست بگیرد. حتی مقام معظم رهبری نیز در آن زمان به امام(ره) نامه‌ای می‌نویسند که بهتر است یک تن فرماندهی جنگ را برعهده داشته باشد و در ‌‌نهایت حکم آقای هاشمی ۱۲ خرداد (سال 67) صادر شد.»

وی با شرح وقایع تاریخی در این زمینه می گوید:

«پس از صدور حکم، آقای هاشمی پیش امام (ره) می‌آید و می‌گوید که دو راه داریم؛ یا باید صلح کنیم یا جنگ و اگر جنگ کنیم باید خواسته فرماندهان را تأمین کنیم. امام راحل در آن جلسه می‌فرمایند که از طریق مالیات هزینه‌ها تأمین شود و در صورت نیاز ایشان فراخوان حضور نیروهای مردمی در جبهه را صادر می‌کنند.»

رضایی اضافه می کند:

«هاشمی پس از اطمینان از اینکه امام راحل از ادامه جنگ اطمینان دارند در باختران از فرماندهان خواست احتیاجات را اعلام کنند و امکانات مورد نیاز به دولت و مجلس اعلام می‌شود.»

جالب اینجاست که هاشمی برای پایان دادن به جنگ بسیار هم عجله داشت، فرمانده وقت سپاه می گوید که« ایشان [در فاصله سفارش نوشتن نامه تا نگارش آن]دو بار تماس گرفته بود، چرا تأخیر شده و نامه را بدهید که می‌خواهیم جلسات را با اینهایی که قرار است امکانات جنگ را تهیه کنند، بگذارم»(2)

البته این تنها روایت موجود از تلاش های هاشمی برای به پایان رساندن جنگ نبود و دیگر انتقاد از مدیریت هاشمی در دوران جنگ را «محسن رفیق دوست»، وزیر و فرمانده پیشین سپاه مطرح کرده است. او که در آن روزها، وزیر سپاه بود در گفت‌وگو با رمز عبور، مدعی است که شیوه عمل هاشمی در مدیریت جنگ اختلال ایجاد می کرد:

«آقای هاشمی از کسانی بود که در عین حالی که از طرف امام فرمانده جنگ بود، این را می‌گفت که بالاخره شماها می خواهید چه کنید در جنگ؟ این جنگ دارد فرسایشی می‌شود، این جنگ به هیچ پیروزی منتهی نمی‌شود، بروید حرف حسابتان را بردارید بیاورید که آن حرف حساب شد آن لیست و آن لیست هم شد پذیرش قطع‌نامه.»

و بدین ترتیب، ارسال این نامه برای امام و گزارش های مسئولان اقتصادی منجر به پذیرش قطعنامه از سوی امام شد.

...و اما حال امام پس از پذیرش قطعنامه

حال برای روشن شدن عمق ماجرا به سراغ حال و روز روحی امام خمینی(ره) در روزهای پس از پذیرش قطعنامه می رویم که گوشه ای از آنها عبارتند از:

1-تذکر به اعضای دفتر برای لغو دیدارها و سخنرانیها

در یکی از نخستین اقدامات امام خمینی پس از پذیرش قطعنامه شاهد لغو دیدارهای مردمی ایشان هستیم که در این باره در نامه ای خطاب به اعضای دفتر خود فرمودند:

«توجه داشته باشید که باید دور سخن گفتن مرا ولو یک جمله دعا خط بکشید مجاری تنفس من بیمار است، و حالا هم که جنگ در کار نیست، زحمت به من ندهید. از اینکه مثلاً خانواده شهدا و امثال آن بیایند و من دستی تکان دهم، مضایقه ندارم»(3)

2-امامی که تا چند روز نمی توانست راه برود

اوضاع روحی امام خمینی پس از پذیرش قطعنامه چنان آشفته شد که حتی مقاومت جسمی خود را نیز از دست داد و حاج احمد خمینی(ره) در این باره یادآور می شوند:

«شما روحیه امام را در نظر بگیرید چه روحیه عزیزی است، وقتی در معادلات به این نتیجه رسیدند که باید (قطعنامه ) را قبول کنند گفتند: من جام زهر قطعنامه را می نوشم. من کنار امام بودم، امام مرتب مشتشان را می زدند روی پایشان، می گفتند: آ، آ. برای اینکه تلویزیون ما داشت رزمندگان را نشان می داد، صحنه های جنگ را نشان می داد؛ اما امام با آن روحیه آمده بودند (قطعنامه را ) قبول کرده بودند. و در آن نامه ای که امام (درباره قطعنامه) نوشته بودند فرمودند: خانواده شهدا، خانواده اسراء، من تا به حال جنگیدم و در جنگ عقیده ام این بود که به نفع شماست؛ امروز این عقیده را ندارم و قطعنامه 598 را قبول می کنم.

خدا می داند بر خانه امام چه گذشت هیچکس جرئت نمی کرد خانه امام برود پیش امام برود. بعد از پذیرش قطعنامه 598 چند روز امام درست نمی توانستند راه بروند. همه اش می گفتند: خدایا شکرت ما راضی هستیم به رضای تو.»(4)

3-اشک های دائمی امام خمینی

به اذعان بسیاری از اطرافیان امام، یکی از خصوصیت شخصی ایشان، عدم گریه و اشک ریختن در سخت ترین شرایط بود که این خصیصه امام نیز پس از پذیرش قطعنامه فرو ریخت و یادگار امام در این باره گفتند:

«حاج عیسی(خادم امام خمینی) می‌گفت که امام تا دو روز بعد از پذیرش قطعنامه چیزی نخوردند و وقتی بعد از دو روز وارد اتاق شدم امام من را در بغل گرفت و یک ساعت گریه کرد و گفت حاج عیسی! شهدا به مقامی که بخواهند می‌رسند، جانبازان اجرشان را می‌گیرند، اسرا هم برمی‌گردند. اما من چه کار کنم؟»

 

پانوشت:

1 -  بیانات مقام معظم رهبری در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (ره) ۱۳۷۵/۰۳/۱۴.

2- بیان حقیقت نامه تاریخی محسن رضایی به هاشمی

3 - صحیفه امام ، ج 21 ، ص 171.

4 - مجموعه آثار یادگار امام(جلد 1)

انتهای پیام

آیت بهشتی - ویژه شهادت آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی(ره)

آیت بهشتی - ویژه شهادت آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی(ره)



منبع:سایت راسخون

استراتژی امام برای فتح خرمشهر

استراتژی امام برای فتح خرمشهر

سال نخست جنگ ایران و عراق در حالی به پایان رسید که هیچ‌گونه پیروزی نظامی در جهت آزادسازی سرزمین‌های اشغالی به دست نیامد و کشور در گرداب عمیقی از بحران سیاسی و امنیتی فرورفته بود. بسیاری از تحلیل‌گران، دورنمای سیاسی ایران را پس از حذف بنی‌صدر و آغاز ترور و انفجار، براندازی نظام جمهوری اسلامی ارزیابی می‌کردند. اما ایران چگونه توانست ضمن تثبیت اوضاع سیاسی کشور، روند آزادسازی مناطق اشغالی را آغاز کرده و نهایتاً در سوم خرداد جشن پیروزی را در مسجد جامع خرمشهر برگزار نماید؟ آقای محمد درودیان، نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس و مؤلف چندین جلد کتاب و ده‌ها مقاله در زمینه‌ی دفاع مقدس در این گفت‌‌وگو به این پرسش پاسخ داده و به بررسی نقش حضرت امام رحمه‌الله در استفاده از نیروهای مردمی به‌عنوان برگ برنده‌ی ایران در مصاف با دشمن می‌پردازد.
* چرا در ابتدای جنگ، تلقی ارتش عراق این بود به راحتی می‌تواند با حمله به ایران، خرمشهر، اهواز، دزفول و سپس کل خوزستان را از ایران جدا کرده و بر منابع نفتی ما تسلط پیدا کند؟ این تفکر از کجا ناشی می‌شد؟
تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، کلیه‌ی روابط ایران و عراق در چهارچوب قرارداد ۱۹۷۵ بود. به تبع این قرارداد، روابط خصمانه‌ی دو کشور تبدیل به یک رابطه‌ی دوستانه و صمیمانه شد که تا لحظه‌ی سقوط شاه نیز هم‌چنان این رابطه برقرار بود. تحت تأثیر همین قرارداد بود که صدام به درخواست شاه، امام خمینی رحمه‌الله را از عراق اخراج می‌کند و از سویی دیگر، هنگام حمله‌ی صدام به کردستان عراق نیز، به درخواست صدام، شاه مرزهای ایران را بر روی کردها می‌بندد.
امام می‌توانست دو استراتژی برای ادامه‌ی جنگ در آن شرایط بی‌ثباتی سیاسی در نظر بگیرد. امام یا باید جنگ را به نفع ثبات سیاسی حل می‌کرد و مثلاً با عراق صلح می‌کرد، یا این‌که ابتدا ثبات سیاسی را برقرار می‌کرد و از خلال آن مشکل جنگ را حل می‌کرد. امام گزینه‌ی دوم را انتخاب کرد. اما چطور ثبات سیاسی را برقرار کرد؟ مبتنی بر «حضور مردم» و فراخوان مردم برای حضور در صحنه‌ی سیاسی کشور.

اما هر چقدر به سال‌های منتهی به پیروزی انقلاب نزدیک می‌شدیم، عراق علائمی مشاهده می‌کند که می‌فهمد اتفاق جدیدی در ایران در حال وقوع است. بنابراین یک کمیته‌ی اطلاعاتی در بصره راه‌اندازی کرده و شروع به جمع‌آوری اسناد و اطلاعات مربوط به تحولات ایران می‌کند. پس محاسباتی که عراق از وضعیت ایران داشت، محاسبه‌ای دفعی و آنی نبود؛ بلکه حاصل یک کار متمرکز اطلاعاتی و سیاسی بود. از همین روی وقتی انقلاب به پیروزی رسید آنان تصور می‌کردند که ایران دچار بی‌ثباتی سیاسی- اجتماعی شده است و آن‌ها می‌توانند به‌راحتی از این آب گل‌آلود ماهی بگیرند. مخصوصاً این‌که حالا دیگر ارتش ایران که در حقیقت بازوی اصلی روی کار بودن پهلوی بود نیز فروپاشیده و ایران دیگر از چنین توان نظامی برخوردار نبود. بنابراین صدام تصور می‌کرد در شرایطی که ایران از سویی درگیر بی‌ثباتی سیاسی است و از سوی دیگر، با یک ارتش فروپاشیده روبرو است، با یک حمله‌ی نظامی می‌تواند اهداف خود از جمله لغو قرداد ۱۹۷۵ الجزایر و تجزیه‌ی خوزستان را تأمین کند.
 
* اما حوادث و اتفاقات آن‌گونه که عراق پیش‌بینی کرده بود، جلو نرفت.
نکته‌ی اساسی که وجود داشت این بود که عراقی‌ها در محاسبات‌شان پایه‌ی اصلی قدرت در ایران را ارتش کلاسیک ایران فرض کرده بودند. درصورتی‌که آنان متوجه نشدند که با پیروزی انقلاب اسلامی، قدرت جدیدی در ایران ظهور کرده که اتفاقاً همان قدرت هم موجب اضمحلال ارتش قدرتمند شاه شده بود؛ همان قدرتی که با مقاومت در خرمشهر، ارتش عراق را زمین‌گیر کرد. آن قدرت عبارت بود از «اراده‌های مردمی» و «نیروی مردمی». قدرتی که مبتنی بر مؤلفه‌های دینی و رهبری امام خمینی رحمه‌الله به‌وجود آمده بود.
 
در حقیقت عراق در یک ساختار سیاسی فروپاشیده، ارتشی را دید که یک سال در خیابان‌های کشور درگیر بوده و دچار فرسایش شده و با این تحلیل به ایران حمله کرد. البته علی‌الظاهر هم درست می‌دید، چون معمولاً قدرت یک کشور به لحاظ کلاسیک مبتنی بر همین مؤلفه‌ها محاسبه می‌شود. اما آن‌چه را که عراق ندید، این بود که قدرتی بالاتر از این‌ها موجب شد تا هم رژیم گذشته و هم ارتش قدرتمندش درهم‌بشکند. او غافل از نیروی مردمی و حضور مردم در تحولات جدید ایران شده بود. عراق در کجا متوجه این خطای محاسباتی می‌شود؟ آن‌جایی که ماشین جنگی عراق به خرمشهر می‌آید و ناگهان می‌بیند که نمی‌تواند از این جلوتر برود. در خرمشهر نیروی مردمی وارد صحنه ‌شد و تازه ارتش عراق ‌فهمید که به این سادگی‌ها نمی‌تواند جنگ را به پیش ببرد.

صوت:
شهید محمد جهان‌آرا

یک زمانی من از افسری که فرمانده گردان ۲۱ یا ۲۲ نیروی مخصوص ارتش عراق بود و در ماجرای اشغال خرمشهر هم نقش داشت و بعد اسیر شده بود، همین سؤال را پرسیدم که محاسبات شما چه بود که فکر کردید می‌توانید در خرمشهر پیروز شوید؟ او گفت به ما گفته بودند که شما وارد خرمشهر بشوید؛ با اجرای آتش سنگین، مردم فرار می‌کنند و می‌توانید به‌راحتی با دو سه گردان خرمشهر را اشغال کنید. درحالی‌که وقتی ما بررسی کردیم دیدیم که ارتش عراق بیش از یک لشکر نیرو وارد خرمشهر کرده است.
 
* بنابراین می‌توان گفت اولین سد جدی که در مقابل ماشین جنگی عراق قرار گرفت، نیروهای مردمی بودند؟
دقیقاً. ببینید در جنوب مناطق ما دو قسمت است: مناطقی که شامل دشت و بیابان و رودخانه می‌شد، و مناطق شهری مثل سوسنگرد و مهران و خرمشهر. عراق در مناطق شهری که مقاومت مردمی وجود داشت با مشکل پیشروی و کمبود نیرو مواجه شد. اگر مبنای شروع جنگ را به‌طور رسمی از ۳۱ شهریور قلمداد کنیم، خرمشهر ۳۳ روز بعد از شروع جنگ سقوط کرد، یعنی سوم آبان. اما ارتش عراق در منطقه‌ی غرب کرخه، فاصله‌ی ۸۰ تا ۹۰ کیلومتر را، به‌گفته‌ی عراقی‌ها در چهار روز و برابر اسناد ارتش، در هفت روز طی کرد و به غرب رودخانه رسید. بنابراین هر جا شهر وجود داشت و نیروهای مردمی وارد عمل شدند، ارتش عراق نتوانست به اهداف خود برسد.

* در سال اول جنگ عملیات‌هایی که انجام دادیم همگی با شکست مواجه شد، اما در سال دوم جنگ و با برکناری بنی‌صدر، ورق برمی‌گردد و به پیروزی‌های بزرگی می‌رسیم. چه موضوعاتی منجر به این پیروزی‌ها شد؟
در سال اول جنگ، اشتباه رئیس‌جمهور وقت یعنی بنی‌صدر آن بود که روش جنگ کلاسیک را انتخاب کرده بود که مردم نقش چندانی در آن نداشتند. نتیجه آن‌که در تمامی چهار عملیاتی که انجام دادیم شکست خوردیم. این موضوع موجب بروز فضای یأس و ناامیدی در کشور شد؛ به‌طوری‌که این احساس به‌وجود آمد که «ما نمی‌توانیم در جنگ پیروز شویم». بعدتر البته کشور با بحران‌های سیاسی داخلی هم مواجه شد که مزید بر علت شد؛ مانند غائله‌ی ۱۴ اسفند، آشوب‌هایی که منافقین به‌راه‌‌انداختند، حادثه‌ی انفجار در حزب جمهوری و بمب‌گذاری در دفتر نخست‌وزیری. یعنی بعد از آن شکست‌های نظامی، کشور درگیر بحران‌های عمیق می‌شود و این مسأله تا مهرماه سال ۱۳۶۰ که عملیات ثامن‌الائمه انجام شد ادامه پیدا کرد.
عراق در یک ساختار سیاسی فروپاشیده، ارتشی را دید که یک سال در خیابان‌های کشور درگیر بوده و دچار فرسایش شده و با این تحلیل به ایران حمله کرد. البته علی‌الظاهر هم درست می‌دید. اما آن‌چه را که عراق ندید، این بود که قدرتی بالاتر از این‌ها موجب شد تا هم رژیم گذشته و هم ارتش قدرتمندش درهم‌بشکند. او غافل از نیروی مردمی و حضور مردم در تحولات جدید ایران شده بود.

بنابراین این پرسش مهم وجود دارد که چطور ‌شد در کمتر از یک ماه پس از شهادت رئیس‌جمهور رجایی در هشتم شهریورماه ۱۳۶۰، عملیاتی صورت می‌گیرد که منجر به شکست حصر آبادان می‌شود؟ چرا پیش از این نتوانستیم و حالا توانستیم این کار را انجام دهیم؟ من به نظرم ما به این سؤال مهم نپرداختیم، چون که ما توانستیم آبادان و خرمشهر را پس بگیریم، اما اگر این کار انجام نمی‌شد یا دیرتر انجام می‌شد، امروزه بزرگ‌ترین سؤال ما همین بود.
 
در مورد شکست عراق به‌طورکلی سه نظریه وجود دارد: عده‌ای معتقدند این کار به دست ارتش انجام شده، چون نیروی منظمی که در جنگ حضور داشت همین‌ها بودند. عده‌ای دیگر معتقدند که مقاومت‌های مردمی موجب شکست ارتش عراق شد. سوم این‌که تحلیل‌گران غربی عقیده دارند خود عراق به ارتش در حال پیشروی، دستور توقف داد. این سه نظریه هیچ‌کدام به تنهایی کامل نیستند. چون مقاومت ارتش و مقاومت مردمی که دو چیز متفاوت نیستند. تحلیل سوم هم بیشتر به خاطر این است که مانند همیشه غربی‌ها می‌خواهند نقش قدرت برآمده از انقلاب را انکار کنند.
 
در عین حال به‌نظرم فرایند گذار کشور از یک مرحله‌ی بحرانی به مرحله‌ی ثبات سیاسی تأثیر زیادی در کسب پیروزی داشت. در این موضوع نقش رهبری امام خمینی رحمه‌الله بسیار برجسته است. اساساً امام می‌توانست دو استراتژی برای ادامه‌ی جنگ و سرنوشت کشور در آن شرایط بی‌ثباتی سیاسی که بسیاری از نیروهای درجه‌ یک کشور شهید و ترور شده‌اند در نظر بگیرد. امام یا باید جنگ را به نفع ثبات سیاسی حل می‌کرد و مثلاً با عراق صلح می‌کرد و اوضاع داخل کشور را سر و سامان می‌داد که این امکان‌پذیر نبود. یا این‌که امام ابتدا ثبات سیاسی را برقرار می‌کرد و از خلال آن مشکل جنگ را حل می‌کرد. امام گزینه‌ی دوم را انتخاب کرد.
تصویر: نظامیان عراقی اسیر شده در عملیات بیت‌المقدس در حال عبور از مقابل تصویر امام خمینی رحمه‌الله
اما امام چطور ثبات سیاسی را برقرار کرد؟ مبتنی بر «حضور مردم» و فراخوان مردم برای حضور در صحنه‌ی سیاسی کشور. پس پیروزی در جنگ حاصل گذار از بی‌ثباتی سیاسی به ثبات سیاسی با فراخوانی مردم بود. با برقراری ثبات سیاسی در داخل کشور به تدبیر امام، مجدداً آن قدرتی که منجر به سقوط رژیم گذشته شد، با گسترش حضور مردم در حبهه‌ها شکل گرفت. این همان چیزی بود که ارتش عراق محاسبه نکرده بود. برای این‌که عراق فقط به ارتش نظامی ایران نگاه می‌کرد و می‌دید که نه تغییر انسانی داشته و نه تغییر تجهیزات و ادوات جنگی. اما این بُعد را نمی‌دید که «مردم» گروه گروه به سمت جبهه‌ها در حال حرکت‌اند. تا جایی که مردمی که در ابتدای جنگ به صورت «دسته»اند و نهایتاً در عملیات ثامن‌الائمه تبدیل به «گردان» می‌شوند، در طریق‌القدس به «تیپ» تبدیل می‌شوند و در فتح‌المبین و بیت‌المقدس به «لشکر»! از عملیات ثامن‌الائمه تا فتح خرمشهر فقط ۹ ماه است، اما در همین مدت کم، لشکرهایی از مردم تشکیل می‌شود. این را ارتش عراق اصلاً نمی‌توانست پیش‌بینی کند.
صوت: خبر فتح خرمشهر این‌گونه به رهبر انقلاب رسید

* رهبر انقلاب درباره‌ی فتح خرمشهر فرموده‌اند که «واقعه‌ی خرمشهر از دور فقط یک حادثه‌ی تاریخی است که برای ملت ایران هیجان‌آور و افتخارآمیزاست؛ ولی از نزدیک، این قضیه شبیه یک معجزه‌ی بزرگ بود». از این منظر، به نظر جناب‌عالی پیچیدگی‌ها و شرایط فتح خرمشهر چگونه بود که از آن تعبیر به «معجزه» می‌شود؟
شاید ما فتح خرمشهر را از این منظر معجزه می‌‌گوییم که ذهن و عقل ما توانایی تحلیل این رخداد بزرگ را ندارد. ما دچار عجز در تحلیل فتح خرمشهر هستیم. البته من معتقدم که عراق در فتح‌المبین شکست را پذیرفت. فتح‌المبین از این حیث که دشمن عقب‌نشینی را پذیرفت و پی به قدرت و برتری ما برد، فتح بزرگی بود. اما کل عملیات فتح‌المبین در شش هفت روز تمام می‌شود و ما جایی پشت خطوط دشمن زمین‌گیر نمی‌شویم. اما در بیت‌المقدس دشمن آمده بود که بایستد و بجنگد. چون عملیات فتح‌المبین در ۱۰ فروردین تمام شده بود. عملیات آزادسازی خرمشهر هم از ۲۲ اردیبهشت شروع شد. بنابراین ارتش عراق به اندازه‌ی کافی فرصت داشت تا خودش را بازسازی کند و آماده‌ی جنگ شود. از این زاویه، در بین عملیات‌هایی که انجام دادیم، خرمشهر سخت‌ترین بود. برای همین هم طول کشید.

در عملیات بیت‌المقدس از سمت اهواز به خرمشهر پیشروی صورت نمی‌گیرد. قرارگاه نصر که شهید حسن باقری فرمانده‌اش بود، قرار بود پس از عبور  از کارون، وارد خرمشهر شود، ولی موفق نشد. آن چیزی که نقطه‌ی پیروزی ما شد «قرارگاه فتح» بود که با یک خیز بلند خودش را به جاده‌ی اهواز- خرمشهر رساند. همان خیز موجب شد که جناح چپ و راست ارتش عراق متزلزل شود. اما وقتی به آن جاده رسیدیم، مجدداً دو سه مرحله متوقف شدیم. برای همین، این عملیات دو هفته طول کشید. در صورتی که عملیات ثامن‌الائمه پنجم مهر که شروع شد، هفتم مهر به پایان رسید. بنابراین طولانی‌ترین و سخت‌ترین نبرد، در چهار عملیات آزادسازی، عملیات بیت‌المقدس است.
 
با برقراری ثبات سیاسی در داخل کشور به تدبیر امام، مجدداً آن قدرتی که منجر به سقوط رژیم گذشته شد، با گسترش حضور مردم در حبهه‌ها شکل گرفت. تا جایی که مردمی که در ابتدای جنگ به صورت «دسته»اند و نهایتاً در عملیات ثامن‌الائمه تبدیل به «گردان» می‌شوند، در طریق‌القدس به «تیپ» تبدیل می‌شوند و در فتح‌المبین و بیت‌المقدس به «لشکر»! این را ارتش عراق اصلاً نمی‌توانست پیش‌بینی کند.

ما برای آزادسازی خرمشهر به تمام معنا با چنگ و دندان جنگیدیم و اتفاقاً ارتش عراق هم همین‌طور بود و می‌دانست اگر سریع از مناطق عقب‌نشینی کند، بصره تهدید می‌شود و بنابراین در موضع ضعف قرار می‌گیرد؛ این‌طور نبود که فرار کند. ارتش عراق در فتح‌المبین فرار کرد اما در بیت‌المقدس ماند و جنگید. فقط یک بار عقب‌نشینی کرد و آن هم هنگامی که قرارگاه فتح پیشروی کرد. من یادم است  بنا بر تصوری که از پیشروی در عملیات‌های قبل وجود داشت، فرماندهان ما فکر می‌کردند که در خرمشهر هم همین‌گونه است. برای همین وقتی دیدند که دشمن همچنان مانده و می‌جنگد، تعجب کردند و از خودشان می‌پرسیدند پس چرا فرار نمی‌کنند!
 
حالا این‌ها را بگذارید در کنار شرایط طبیعی و جغرافیایی منطقه‌ی عملیاتی بیت‌المقدس. عملیات‌های قبلی ما همگی در فصل پاییز و زمستان بود، اما خوزستان از ۱۵ فروردین به بعد به شدت گرم می‌شود. در خرداد گرما به اوج خود می‌رسد. منطقه‌ی عملیاتی هم یک دشت وسیع و بدون هرگونه عوارض طبیعی برای استقرار نیروها است. بنابراین باید سنگر درست می‌‌شد تا بتوان در برابر آتش دشمن، جان‌پناهی داشت. کل منطقه‌ی خرمشهر را نیز ارتش عراق با اقدامات مهندسی، برای دفاع آماده کرده بود. بنابراین از نظر من، ما اولین جنگ سخت و رویارویی جان‌فرسا با ارتش عراق را در خرمشهر انجام دادیم. به‌همین دلیل بسیار دشوار و سخت بود.

زندگی به سبک روح الله

زندگی به سبک روح الله



برای دیدن تصاویر ها برروی پوستربالا کلیک کنید